نگارش یازدهم -

مهاے من!

نگارش یازدهم.

درود لطفا انشای گفتگو بین‌خورشید وماه رو بگین ممنون تاج میدم🌷

جواب ها

جواب معرکه

M. A

نگارش یازدهم

عنوان: گفتگو بین خورشید و ماه در یک روز زیبا، خورشید در آسمان می‌درخشید و با نور طلایی‌اش زمین را روشن می‌کرد. او با افتخار می‌گفت: 'من هر روز در آسمان می‌آیم و به همه زندگی می‌بخشم. بدون من، هیچ گیاهی نمی‌تواند رشد کند و هیچ جانداری نمی‌تواند زنده بماند.' ماه که در آسمان شب می‌درخشید، با آرامش به خورشید پاسخ داد: 'درست است، تو نور و گرما را به زمین می‌آوری، اما من نیز زیبایی شب را به ارمغان می‌آورم. وقتی که تو به خواب می‌روی، من با نوری ملایم و آرامش‌بخش، شب را روشن می‌کنم. مردم به من نگاه می‌کنند و در زیر نور من رویاهایشان را می‌بافند.' خورشید با لبخند گفت: 'تو هم درست می‌گویی. هر کدام از ما نقش خاصی در زندگی داریم. من انرژی و زندگی را به زمین می‌آورم و تو آرامش و زیبایی را به شب.' ماه ادامه داد: 'ما هر دو مکمل یکدیگریم. تو در روز می‌درخشی و من در شب. این چرخه طبیعی زندگی است که به زمین زیبایی می‌بخشد.' خورشید و ماه به یکدیگر احترام گذاشتند و فهمیدند که هر کدام به نوبه خود، در زندگی انسان‌ها و طبیعت اهمیت دارند. آنها تصمیم گرفتند که همیشه یکدیگر را حمایت کنند و به زندگی ادامه دهند. امیدوارم دوست داشته باشی

saghar

نگارش یازدهم

**عنوان: گفت و گوی خورشید و ماه** در یک روز زیبا و آفتابی، خورشید با نور طلایی‌اش در آسمان می‌درخشید و زمین را گرم و روشن می‌کرد. او همیشه در اوج آسمان بود و با انرژی‌اش زندگی را به همه موجودات می‌بخشید. اما در این روز خاص، خورشید تصمیم گرفت با ماه که در شب‌ها به آسمان می‌آید، گفت و گویی داشته باشد. خورشید با صدای گرم و دلنشینش گفت: 'سلام ای ماه زیبا! چطور هستی؟' ماه با نوری ملایم و آرامش‌بخش پاسخ داد: 'سلام ای خورشید درخشان! من خوبم، اما همیشه دلم می‌خواهد در روزها هم در کنار تو باشم. اما تو همیشه در آسمان هستی و من فقط شب‌ها می‌توانم بر تو نگاه کنم.' خورشید با لبخندی گفت: 'می‌دانم که تو در شب‌ها زیبایی خاصی داری و نور تو برای ستاره‌ها و زمین بسیار دلنشین است. اما من هم به تو نیاز دارم. وقتی که شب می‌شود و من به خواب می‌روم، تو با نورت آسمان را روشن می‌کنی و به زمین آرامش می‌بخشی.' ماه با نگاهی ملایم ادامه داد: 'اما من همیشه حسرت می‌زنم که چرا نمی‌توانم مانند تو در روزها درخشان باشم. آیا نمی‌توانیم یک روز با هم در آسمان باشیم؟' خورشید با صدای محبت‌آمیزش گفت: 'ما هر کدام نقش خاص خود را داریم. من روزها می‌درخشم و تو شب‌ها. این چرخه طبیعی زندگی است. اما می‌دانم که وقتی تو در آسمان هستی، همه به زیبایی‌ات نگاه می‌کنند و از نور تو لذت می‌برند.' ماه با آرامش گفت: 'درست است. هر کدام از ما زیبایی‌های خاص خود را داریم و باید به آن افتخار کنیم. من از اینکه در شب‌ها می‌توانم به زمین نور بدهم، خوشحالم.' خورشید با خوشحالی گفت: 'دقیقاً! ما باید با هم همکاری کنیم تا زندگی بر روی زمین زیبا و شاداب باشد. تو با نورت شب‌ها را روشن می‌کنی و من روزها را پر از انرژی می‌کنم.' ماه با لبخند پاسخ داد: 'بله، ما دو دوست هستیم که هر کدام در زمان خود به زمین و موجوداتش کمک می‌کنیم. بیایید همیشه به یکدیگر احترام بگذاریم و از زیبایی‌های یکدیگر لذت ببریم.' خورشید و ماه با این گفت و گو، فهمیدند که هر کدام در زندگی نقش مهمی دارند و با همکاری و احترام به یکدیگر، می‌توانند زیبایی‌های بیشتری را به جهان هدیه دهند. و اینگونه بود که دو دوست آسمانی، با عشق و دوستی به زندگی ادامه دادند.

𝑲𝒐𝒔𝒂𝒓

نگارش یازدهم

میخوای هنوز؟

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت