اگر روزی من معلم بودم، دنیای متفاوتی را تصویر میکردم. به عنوان یک معلم، مسئولیت بزرگی بر دوش داشتم؛ مسئولیتی که نه تنها در زمینه آموزش علم و دانش، بلکه در زمینه شکلگیری شخصیت و آیندهی جوانان نیز نقش داشت. اولین چیزی که در ذهنم میآید این است که میخواهم در کلاسهایم فضایی مخصوص به خودم بسازم؛ فضایی که در آن دانشآموزان احساس راحتی و آزادی بیان داشته باشند.
تصور میکنم که هر روز صبح با انرژی و شوق به کلاس میآیم، بلافاصله با لبخندی گرم از دانشآموزان استقبال میکنم. به جای درس دادن به شیوهی خشک و یکنواخت، سعی میکنم که روشهای جذاب و خلاقانهای برای تدریس پیدا کنم. مثلاً از بازیهای آموزشی استفاده میکنم یا از داستانها و مثالهای جالب برای توضیح مفاهیم بهره میبرم. میخواهم دانشآموزان نه تنها مطالب درس را یاد بگیرند، بلکه به یادگیری و اکتشاف نیز علاقهمند شوند.
یکی از اهداف اصلی من ایجاد ارتباطی نزدیک با دانشآموزان است. تلاش میکنم تا هر یک از آنها را به خوبی بشناسم و به نیازها و علایقشان توجه کنم. در کلاس من، هیچکس احساس کمبود نمیکند و همه به یک اندازه مورد احترام و توجه قرار میگیرند. به عقیده من، هر دانشآموز دارای قابلیتهای ویژهای است که نیاز به کشف و پرورش آن دارد.
همچنین، من به خانوادههای دانشآموزان نیز اهمیت زیادی میدهم. هر هفته با والدین در ارتباط خواهم بود و پیشرفتهای فرزندانشان را برایشان توضیح میدهم. از آنها میخواهم که در فرآیند یادگیری همکاری کنند و هرگونه نظری درباره روش تدریس و برنامههای آموزشی من داشته باشند.
معلمی برای من یک شغل نیست، بلکه یک عشق و علاقه است. روزی که دانشآموز من موفقیت چشمگیری کسب کند یا به هدفی بزرگ دست پیدا کند، برای من پاداشی بزرگتر از هر چیزی است. میخواهم دنیای کوچکی در کلاس خلق کنم که در آن یادگیری، دوستی، و احترام ارزشهایی باشد که همواره رعایت میشود.
اگر روزی معلم باشم، میخواهم یادآور شوم که آموزش باید ایدهآل باشد، ترکیبی از علم و هنر. در نهایت، وقتی بحث از من معلم میان میآید، آرزو دارم همواره به یادگار بمانم و در قلب هر دانشآموز جایی داشته باشم.