متن درس یلدا
یلدا» برگرفته از واژهٔ سریانی ܝܠܕܐ بهمعنای زایش است[۵] ابوریحان بیرونی از این جشن با نام «میلاد اکبر» نام برده و منظور از آن را «میلاد خورشید» دانستهاست.[۶] در آثارالباقیه بیرونی، از روز اول دی ماه، با عنوان «خور» نیز یاد شدهاست. در قانون مسعودی نسخهٔ موزه بریتانیا در لندن، «خُره روز» ثبت شده، اگرچه در برخی منابع دیگر «خرم روز» نامیده شدهاست.[۷] واژه «شب چله» یا «شب چله کلان» هم که در فرهنگ عامه مردم مترادف با شب یلدا بکار میرود از آن روست که چهل روز اول زمستان را «چله بزرگ» و بیست روز بعد از آن را «چله کوچک» نامیدهاند.[شب یَلدا یا شب چلّه یکی از کهنترین جشنهای ایرانی است.[۱] این جشن در 9 آذر 1401 ثبت میراث جهانی شده است. در این جشن، طی شدن بلندترین شب سال و به دنبال آن بلندتر شدن طول روزها در نیمکرهٔ شمالی، که مصادف با انقلاب زمستانی است، گرامی داشته میشود.[۲] شب یلدا به میان غروب آفتاب ۳۰ آذر (آخرین روز پاییز) تا طلوع آفتاب در ۱ دی (نخستین روز زمستان) گفته میشود. خانوادههای ایرانی در شب یلدا، معمولاً شامی فاخر و همچنین انواع میوهها و رایجتر از همه هندوانه و انار را مهیا و دور هم سرو میکنند. در این جشن سرو تنقلات، شاهنامهخوانی،[۳] قصهگویی بزرگان خانواده برای دیگر اعضای فامیل و همچنین فالگیری با دیوان حافظ رایج است.[۱] اما شب یلدا در کشورهای نیمکره جنوبی برخلاف نیم کره شمالی کوتاهترین شب سال است.[۴]
شعر
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق
بجز حرف محبت به کسی
ورنه هر خار و خسی
زندگی کرده بسی
زندگی تجربهی تلخ فراوان دارد
دو سه تا کوچه و پس کوچه
و اندازهی یک عمر بیابان دارد
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم!؟
حکایت تخته سنگ
در روزگار قدیم، پادشاهی سنگ بزرگی را در یک جاده اصلی قرار داد.
سپس در گوشهای قایم شد تا ببیند چه کسی آن را از
جلوی مسیر بر میدارد. برخی از بازرگانان ثروتمند با کالسکههای خود به
کنار سنگ رسیدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند.
بسياري از آنها نيز به شاه بد و بيراه گفتند
كه چرا دستور نداده جاده را باز كنند. امّا هيچيك از آنان كاري به سنگ
نداشتند.
سپس يك مرد روستايي با بار سبزيجات به نزديك سنگ رسيد. بارش را
زمين گذاشت و شانهاش را زير سنگ قرار داد و سعي كرد كه سنگ را به كنار
جاده هل دهد. او بعد از زور زدنها و عرق ريختنهاي زياد بالاخره موفق شد.
هنگامي كه سراغ بار سبزيجاتش رفت تا آنها را بر دوش بگيرد و به راهش ادامه
دهد متوجه شد كيسهاي زير آن سنگ در زمين فرو رفته است. كيسه را باز كرد
پر از سكههاي طلا بود و يادداشتي از جانب شاه كه اين سكهها مال كسي است
كه سنگ را از جاده كنار بزند.
آن مرد روستايي چيزي را ميدانست كه بسياري از ما نميدانيم!
هر مانعی فرصتی است برای این که وضعیت خود را بهبود ببخشیم