سلام
چند تای دیگه جا نشد برات نوشتم
باز باران با ترانه: دوباره باران با صدای آهنگین
با گهر های فراوان: با دانه هایی مثل مروارید
میخورد بر بام خانه: به سقف خانه برخورد میکرد
میشنیدم از پرنده از لب باد وزنده: صدای پرنده و باد درحال وزیدن را میشنیدم
داستان های نهانی راز های زندگانی: این صدا ها انگار راز های زیبایی درباره آفرینش و زندگی میگفتند
برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را: رعد و برق مثل شمشیر تیز ابر ها را پاره و جدا میکرد
تندر دیوانه غران مشت میزد ابر ها را: رعد و برق مثل یه دیوانه ی درحال فریاد زدن به ابر ها مشت میزد
مــــــــعـــــــــرکـــــــه بده