علوم تجربی هشتم -

فصل3 علوم هشتم

mariya

علوم تجربی هشتم. فصل3 علوم هشتم

سلام من اینو اصلا نمی فهمم شنبه امتحان علوم داریم هرکس واقعا خوب توضیح بده متوجه بشم تاج میدم واقعا )

جواب ها

جواب معرکه

yasi

علوم تجربی هشتم

مقدمه: یکی بود یکی نبود در روزگاران گذشته ، دو بازرگان کهنه کار و سرد و گرم روزگار چشیده بودند که همکاری و دوستی آنها بین مردم ضرب المثل بود. یکی از آنها شنبه و دیگری جمعه نام داشت. بدنه: روزی شنبه همه ی دارایی اش را به کالا تبدیل و بار کشتی کرد تا در سرزمین های دور بفروشد و سود زیادی نصیبش شود. از قضا طوفان گرفت و کشتی شنبه به همراه دارایی اش از بین رفت و او فقیر و بیچاره شد نزد دوستش جمعه آمد و از او درخواست کرد تا مبلغی به او قرض بدهدت ا دوباره بتواند به تجارت بپردازد اما جمعه در پاسخ به شنبه گفت که اگر تاجر بودی همه ی دارایی خود را جمع نمی کردی که یک باره آن را از دست بدهی و شنبه را از خود دور کرد. مدتی بدین منوال گذشت شنبه از آنجا که مرد با تجربه ای بود به هر زحمتی که بود مقام و اموال از دست رفته خود را بازیافت روزی جمعه پشیمان و دلخسته پیش شنبه آمد و گفت: پس از بیرون کردن تو دزد به انبار من دستبرد زد و الان چیزی ندارم به جز حسرت و پشیمانی و از تو کمک می خواهم نتیجه: شنبه گفت: شنبه به جمعه نمیرسد همان گونه که کوه به کوه نمی رسد، اما آدم به آدم می رسد تاج یادت نره 🦦🤍

عزیزه دل ها

علوم تجربی هشتم

کوه به کوه نمیرسه اما آدم به آدم میرسه یکی از حکایت های قدیمی است که معمولا در جایی بکار می رود که کسی دو نفر بهم بدی کردند و دست روزگار باز آنها را سر راه هم می‌گذارد. معنی ضرب المثل کوه به کوه نمیرسد آدم به آدم میرسد یعنی اینکه دنیا با تمام بزرگی اش آنقدر کوچک است که در آن دو نفر که یکی بدی کرده و دیگری بدی دیده بالاخره در راه هم قرار میگیرند و با هم روبرو خواهند شد و کسی که بدی کرده به سزای عملش رسیده و شرمنده و پشیمان خواهد شد. (تاج یادت نره:)

مبینا قدرتی

علوم تجربی هشتم

فرشته کوچولو

علوم تجربی هشتم

  بند مقدمه (زمینه‌سازی) همیشه شنیده بودم که بزرگترها می‌گفتند کوه به کوه نمی‌رسد ولی آدم به آدم می‌رسد! اما هیچ وقت به درستی مصداق و معنای این ضرب المثل را نمی‌دانستم. زمانی که برای خودم اتفاق مشابهی رخ داد، به خوبی دریافتم که چطور چنین چیزی در زندگی افراد رخ داده و چه معنایی دارد. بندهای بدنه (متن نوشته) یک روز در مدرسه یکی از دوستانم مشکلی داشت و از من خواست که به او کمک کنم. او نتوانسته بود مشق‌هایش را بنویسد و از من خواست که پیش از شروع کلاس به او در نوشتن مشق‌هایش کمک کنم. من که غرور به سرم افتاده بود و در مقابل درماندگی او، بی‌تفاوت بودم؛ درخواستش را رد کردم. او به من خیلی اصرار کرد که قبل از آمدن معلم، کمکش کنم تا زودتر تکالیفش را به پایان برساند. دوست من روز بدی را پشت سر گذاشته و مشکلات خانوادگی‌اش باعث شده بود که قادر به انجام تکالیف خود نباشد. من با بی‌رحمی، این موضوع را نادیده گرفته و نسبت به او بی‌تفاوت ماندم. مدت زیادی نگذشت تا اتفاق مشابهی برای من افتاد. دست برادر کوچکترم شکست و ما به بیمارستان رفتیم. اوضاع خانه به هم ریخته بود و من آن قدر نگران برادرم بودم که نتوانستم تکالیف مدرسه‌ام را انجام دهم. صبح فردایش با ناراحتی و کوفتگی به مدرسه رفتم. می‌دانستم که معلم سختگیری داریم و با عدم انجام تکالیف، به شدت عصبانی خواهد شد. بی آن که به خاطر بیاورم چطور چند ماه پیش درخواست کمک این دوستم را رد کرده بودم، به سراغش رفته و از او خواستم در انجام تکالیف عقب افتاده به من کمک کند. او نگاهی به من کرد و گفت که به خاطر بیاورم چطور چندین ماه پیش با بی‌تفاوتی درخواست کمک او را رد کرده بودم! بند نتیجه گیری (جمع بندی) دوست من حق داشت و این جایی بود که می‌شد گفت کوه به کوه نمی‌رسد ولی آدم به آدم می‌رسد. بگذریم که دوستم از موضع خود کوتاه آمده و به من کمک کرد؛ اما من معنای این ضرب المثل را به خوبی دریافتم و درس بزرگی گرفتم. تاج یادت نره

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت