سیندرلا در قرن خندهدار
روزی روزگاری در یک دنیای متفاوت و پر از تکنولوژی، سیندرلا دختر خوش قلبی بود که زندگیاش به شدت متفاوت از روزهای قدیم شده بود. داستان ما در عصر گوشیهای هوشمند، فیلترهای اینستاگرام و تاکسیهای اینترنتی اتفاق میافتد.
سیندرلا روزها در خانهاش با دستکشهای مقاوم در برابر مواد شیمیایی، کفشهای راحت و لباسهای خانه، مشغول به انجام کارهای خانه بود. البته، خودش هم خیلی دوست داشت که همیشه در دنیای مجازی باشد. هر روز، قبل از شروع کارهای خانه، یک عکس سلفی میگرفت و آن را در اینستاگرام میگذاشت. هشتگها هم همیشه جذاب بودند: #سیندرلا_خوشحال، #زندگی_رویایی، #کفشهای_راحت_تازه.
اما روزی روزگاری، مهمانی بزرگی در قصر پسرک شاهزادۀ ما، که اسمش 'پریشب' بود، برگزار میشد. شاهزاده تصمیم گرفت که از طریق اپلیکیشن 'دستیار هوشمند شاد' دعوتنامههایی برای همه بفرستد. سیندرلا هم برای خوشگذرانی و گرفتن عکسهای بیشتر با دوستانش به مهمانی رفت، اما یک مشکل بزرگ داشت! او هیچ کفشی برای پوشیدن نداشت!
در این دنیای پیشرفته، خبری از پرنسسی نبود که کفش شیشهای بیعیب و نقص را پیدا کند. بلکه سیندرلا مجبور شد به سراغ یک اپلیکیشن آنلاین برود و کفش شیک و راحتی سفارش دهد که در کمتر از ۲۴ ساعت به دستش برسد! حالا با یک جفت کفش پاشنهبلند و شیک، خیلی راحتتر میتوانست در مهمانیها عکس بگیرد.
ولی مهمترین نکته اینجا بود که وقتی ساعت ۱۲ شب رسید و مهمانی به پایان رسید، سیندرلا یادش رفت که بعد از مهمانی برای رفتن به خانه از 'تاکسی آنلاین' استفاده کند و تصمیم گرفت با همان کفشهای شیک به خانه برود.
شاهزاده، که از همین اپلیکیشنها استفاده میکرد، به راحتی سیندرلا را در نقشه پیدا کرد و با کلی پیامک و هشدار 'پریشب، دقت کن!' به او رسید. در نهایت، سیندرلا و شاهزاده با هم به خانه رفتند و آنجا، در کنار یک فیلم کمدی و شکلات داغ، یک زندگی شاد و خندهدار شروع کردند.
و از آن به بعد، همیشه همراه با یک فیلتر مناسب، در دنیای مجازی و واقعی خوشبخت زندگی کردند!
پایان.