۱۴ فروردین سال ۱۳۴۱، روز آشنایی شاملو و آیدا بود. «ریتا آثانت سرکیسیان»، نام کامل آیدایی بود که حلقه گمشده زندگی شاملو تلقی میشد. آیدا معشوقهای بود که فصل تازهای را در زندگی شاملو بهوجود آورد و همچون لیلی، در قامت اشعار خاموش شده بامداد درخشید. بهنظر میرسد که شاملو تا پیش از ملاقات با آیدا، عزم پایان دادن به زندگی خود را داشته باشد. آنچنان که او مینویسد:
آیدا
فسخ عزیمت جاودانه بود.
شاملو و آیدا دو فروردین ۱۳۴۳ ازدواج میکنند و پس اقامتی ۶ ماهه در شمال کشور، به تهران باز میشوند و تا پایان عمر بامداد، در کنار یکدیگر زندگی میکنند.
زینپس ردپایی از آیدا و طنین حضور او، در شعرهای شاملو بهچشم میخورد. «آیدا در آینه»، «لحظهها و همیشه» و مجموعهای بنام «آیدا: درخت، خنجر و خاطره» در همین سالها منتشر میشود. با ترغیب آیدا و بهمدد او، شاملو مجددا برای تحقیق و گردآوری دادههای «فرهنگ کوچه» تلاش میکند و به فعالیتهای سینمایی و تلویزیونی نیز روی میآورد. کتاب مثل خون در رگهای من، شرح نامههای احمد شاملو به آیدا در دهههای ۴۰ و ۵۰ است که وجههای از عشق پاک، فرازمینی و عاری از تملک را بهتصویر میکشد. الف. صبح درباره آیدا میگوید:
هرچه مینویسم به خاطر اوست و به خاطر او…
من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده بودم، پیدا کردم.
شعر سپید
انتشار مجموعه هوای تازه در دهه ۳۰، نقطه اوج جدیدترین قالب شعری ادبیات ایران بود. شعر سپید، شعر منثور یا شعر شاملویی، که گاه بهاشتباه آن را گونهای از شعر نیمایی تلقی میکنند، پالاییدهترین گونه شعر فارسی است که خود را از بند وزن آزاد کرده است. با وجودی که شعر شاملویی عاری از وزن عروضی رایج در زبان فارسی بود، موسیقی در آن جریان داشت. هرچند برخی از اهالی ادب، وجود موسیقی را نیز در این شعر انکار میکنند و این شعر را عاری از هرگونه قید و بند میدانند.
شعر منثور، بهلحاظ فرم با شعر نوی فارسی متفاوت است؛ اما چنان عمقی دارد که مخاطب را تا نهایت هنر بهدنبال خود میکشد. کما اینکه این قالب شعری، امروزه یکی از محبوبترین گونهها نزد اهالی قلم به شمار میرود. شاید این دیدگاه کمی عامیانه بهنظر برسد؛ اما وجه تسمیه شعر سپید، سپیدی بهجای مانده از تقطیعهای آن روی ورقههای کاغذ است؛ چنانکه گویا مخاطب این فضاهای خالی و سفید را نیز میخواند و در خیال خود، به روشنی آنها نقب میزند.
خانهای آرام و
اشتیاقِ پُرصداقتِ تو
تا نخستین خواننده هر سرودِ تازه باشی
چنان چون پدری که چشم به راهِ میلادِ نخستین فرزندِ خویش است؛
چراکه هر ترانه
فرزندیست که از نوازشِ دستهای گرمِ تو
نطفه بسته است...
میزی و چراغی،
کاغذهای سپید و مدادهای تراشیده و از پیش آماده،
و بوسهای
صله هر سروده نو.
آیدا در آینه (۱۳۴۳)