raha

فارسی پنجم. درس 2 فارسی پنجم

با ضرب المثل عقلش ب چشمشه یه متن تخیلی میخوامممم معرکه میدممم هرکی اول بگه

جواب ها

مردی لباس زیبا در خیابان قدم میزد که مرد دیگری را بالباس تیغ تیغی دید که به نظر زیبا بود.به او گفت:بیا لباس هایمان را عوض کنیم،مرد با خوشحالی قبول کرد و لیاسشان را در جایی جدا از دید مردم تک به تک عوض کردند وقتی مرد لباس تیغ تیغی را پوشید از شدت تیزی آن سوراخ سوراخ شد و فهمید هر چیزی دیدنش راحته عقلش به چشمش میرسد ببخشید دیگه یکم ناجور شد خودت درست کن معرکه لطفاً!!

جواب معرکه

روزی از روزگاری دو پسر باهم دوست میشن. یکی از آن ها فکر می‌کرد که دوستش پسری پاک و سالمی بود. ولی چند روز بعد که باهم مسابقه می‌دادند، متوجه شد که دوستش پاک نیست و اضافه وزن دارد و نمیتواند خوب بدود تا در مسابقه پیروز شود. بعد مسابقه پسرک گفت ما خوراکی و غدا های پرچرب میخوریم و ما شیطان را دوست داریم. خیلی بد شد دیگه
اول معرکه به پیامم بده بعد جوابشو توی نظرات پیامم بهت میگم
روزی مردی سوار بر الاغش به یک جالیز خربزه رسید. خسته و تشنه، زیر سایه درخت گردویی که کنار جالیز بود ، رفت و آنجا دراز کشید.اوکه از دیدن بوته های خربزه ودرخت گردو،ب فکر فرو رفته بود، پیش خودش گفت:<<درخت کردگان به این بلندی ، درخت خربزه الله اکبر! منکه از کار خدا هیچ سردر نمی آورم؛ آخر چگونه خربزه ی به آن بزرگی را روی بوته ای به آن کوچکی و گردو به ای کوچکی را روی درختی بزرگ، آفریده است . خلاصه زیاده خیلی زیاده نمتونم تایپ کنم

سوالات مشابه درس 2 فارسی پنجم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام