معلم
میم و عین و لام و میم
این بُوَد نامش توانا و علیم
شد معلم از پی جمع حروف
در پی تعلیم مجرور و ظروف
سختی کارش به چشم پنهان بُوَد
درد آوایش به گوشَت نان بُوَد
مشکلات مالی و پولی و قرض
یا که وام و قسط و جولان مرض
زندگی را تلخ ایشانش کند
یا مصیبت گرچه ویرانش کند
وی شرافت را بجا آرد همی
کی ذلالت را ببینی دِرهمی؟
ناخدا و ناوبان می پرورد
عالِمان و شاعران می گسترد
هرچه داریم و نداریم ما از اوست
گر به دانش ها سواریم ما از اوست
با معلم درس شیرین میشود
با معلم چرخ زرّین میشود
در سنی