جواب معرکه
ا چند سال پیش استفاده از من برای عده زیادی از دانش آموزان خردسال ممنوع بود و محدودیت سنی وجود داشت، چرا که پاک کردن اشتباهات من در زمان نوشتن بسیار سخت است. ممکن است غلط گیر تا حدودی بتواند اشتباهات من را جبران کند، اما همیشه در رقابت با پاک کن شکست میخورد. پاک کن همیشه برگه ها را سفیدتر میکند و اثری از خود بر جای نمیگذارد. این تنها دلیلی است که ممکن است گاهی مداد بر من برتری داشته باشد. بهتر است رنگهای مختلفی از من داشته باشید. اگر برای نوشتن تکالیف خود از رنگهای مختلف خودکارها استفاده کنید، همه چیز را بهتر و بیشتر به خاطر خواهید سپرد. حتما یک بار انجام تمرین ریاضی را با رنگهای مختلف من امتحان کنید تا حرفم ثابت شود.برای تولید من، بایستی یک محفظه شیشهای یا پلاستیکی وجود داشته باشد. همین طور یک نی پلاستیکی. جوهر هم یکی دیگر از اجزاء تشکیل دهنده من است. برخی از دانش آموزان بوی جوهر من را خیلی دوست دارند و به همین دلیل سعی میکنند خودکاری تهیه کنند که بوی خوبی داشته باشد. به تازگی نحوه تولید من کمی مدرنتر شده است. منظورم همان خودکارهای لوکس و گران قیمت هستند. برای کسی که به نوشتن علاقه داشته باشد، خیلی مهم است که نوعی خودکار خوب نیز استفاده کند. به همین دلیل است که گاهی در زمان تولیدم روی بدنه و سایر اجزاء من بیشتر کار میکنند. این کار کمک میکند جلوه زیباتری داشته باشم و بیشتر مورد توجه قرار بگیرم.
اگر به دنبال هدیهای مناسب برای یکی از دوستانتان هستید، روی من حساب کنید. در صورتی که این کار را بکنید، قول میدهم شما را پشیمان نکنم. همه افراد کم و بیش به من نیاز دارند و به این ترتیب همیشه با دیدن من به یاد شما خواهند افتاد. ما خودکارها همراه همیشگی شما در روزهای سخت، مثل روزهای امتحان هستیم.
یدونه هم ای کاش خودکار بودمکاش خودکار بودم . آنهم نه قرمز, نه مشکی و نه س.ب.ز !
بلکه آبی, چون همه می گویند خودکار آبی لطفا ! با آبی بنویسید !
با قرمز برگه تصحیح می کنند, مشکی همرنگ نوشته های برگه ی امتحانیست, س.ب.ز هم که نعوذباالله !
از کنکور هم که خوشم نمی آید, همان بهتر که می گویند مداد و پاک کن و نه خودکار .
آری, خودکار خیلی شبیه به آدمهاست, برای همین خیلی به دنیای آدمها نفوذ کرده . . .
اولش که جان ندارد, مثل ما, سرِهم که شد, هنوز دنیا را نمی شناسد . او را به مغازه می آورند .
دوستانش را میبیند, با همه شکل و شمایلی هستند, چه رنگهایی, آبی بهترین است .
کاش خودکار بودم, آبی, که همه تاکیدشان به من بود .
توی مغازه باید به انتظار دستی بود که آنرا روی میز گذاشته و بگوید 400تومان .
و آن لحظه, لحظه ی شروع زندگیه یک خودکار است که مثل زندگیه ما می تواند خوب و یا بد باشد .
شاید از مغازه ی آرام رفتی, و جا ماندی در بانک و دیگری تو را صاحب شد و تا آخر عمر با ترس نزد او ماندی !
شاید نا خواسته به گوشه ای افتادی و دیگر تا آخر عمر بی استفاده مثل روز اول یک گوشه ماندی و ندیدی بد و خوب زندگی را .
شاید هم . . . !
کاش خودکار بودم, که مرا در جیبت می گذاشتی, و همه جا با تو بودم, و حرفهایت را می شنیدم, می خندیدم, و شاید فرصت همدردی داشتم .
کاش خودکار بودم, که وقتی از بیرون, با تنی خسته خانه می آمدی, مرا روی میز مطالعه ات می گذاشتی, لباسهایت را عوض می کردی, و راحت وسوده نزد من مینشستی, گاهی مرا در دستت می گرفتی, با من بازی می کردی, می نوشتی, و من یاد می گرفتم که نوشتن یعنی چه !
در تعطیلات مرا فراموش می کردی, اما با صدای تلفن من خوشحال می شدم و امیدوار, که کس