ریاضی هشتم -

محدثه وثاقی

ریاضی هشتم.

لطفا حل کنید هوش مصنوعی اشتباهه

جواب ها

جواب معرکه

مهنا

ریاضی هشتم

صدم شاب امرأة عجوز بدراجته ,, وبدل أن يعتذر لها ويساعدها على النهوض أخذ يضحك عليها !،، ثم استأنف سيره ... لكن العجوز نادته قائلة : لقد سقط منك شيئاً ! فعاد الشاب مسرعاً وأخذ يبحث فلم يجد شيئاً فقالت له العجوز : لا تبحث كثيراً , لقد سقطت 'رجولتك' ولن تجدها ابداً الحياة لا قيمة لها ..!! إذا تَجرّدت من الأدب ، الذوق ، والإحترَام جوانی با دوچرخه اش به پیره زنی زد وبه جای اینکه از او عذرخواهی کرده وکمک کند از جا برخیزد شروع کرد به مسخره کردن !،، سپس راهش را از سر گرفت ... ولی پیره زن اورا صداکرد وگفت :چیزی از تو افتاد ! جوان بازگشت وشروع کرد به جستجو کردن ولی چیزی نیافت پیره زن گفت زیاد جستجو نکن جوانمردیت افتاد وهرگز آن را نمیابی دنیا ارزشی ندارد ..!! اگر خالی از ادب ،سلیقه ،واحترام باشد .. قصة وعبرة.. دخل طفل صغير لمحل الحلاقة فهمس الحلاق للزبون : هذا أغبى طفل في العالم انتظر وأنا سأثبت لك.. فوضع الحلاق 5 ريال في يد و ريال واحد في اليد الأخرى..... نادى الطفل وعرض عليه المبلغين أخذ الطفل الريال ومشى!! قال الحلاق: ههههه ألم أقل لك؟ ذا الطفل لا يتعلم أبدا وفي كل مرة يكرر نفس الأمر !! عندما خرج الزبون قابل الطفل خارجاً من محل الآيس كريم تقدم منه وسأله لماذا تأخذ الريال كل مرة ولا تأخذ ال5 ريالات ؟؟؟ قال الطفل : لأنه فى اليوم الذي سأخذ فيه ال5 ريالات سوف تنتهي اللعبة ! لا تحتقر إنساناً ولا تستصغر شخصاً ولا تعيب مخلوقاً !! فالغبي فعلاً : هو منيظن أن الناس أغبياء. کودکی وارد مغازه ی آرایشگاه شد وآرایشگر در گوش مشتری گفت این بچه نادان ترین بچه دنیاست صبر کن برایت ثابت میکنم پس پنج ریال در یک دست ویک ریال در دست دیگرش گذاشت ....کودک را صدا زد وهردو مبلغ را نشانش داد وکودک یک ریال را برداشت ورفت !! آرایشگر گفت هههه بهت نگفتم !!این بچه هرگز یاد نمی گیرد وهربار همین را تکرار میکند وقتی مشتری خارج شد کودک را بیرون بستنی فروشی دید پیشش رفت وپرسید چرا همیشه یک ریال را برمیداری وپنج ریال را برنمی داری ؟ گفت چون روزی که پنج ریال را بردارم بازی تمام خواهد شد ! انسانی را کوچک مکن وهیچ کس را کم به حساب نیاور وعیب مخلوقی را نگیر ! چون کودن حقیقی کسی است که مردم را کودن می پندارد . قصة وعبرة.. في إحدى الجامعات سأل الدكتور طلابه: إذا كان هناك ٤ عصافير على الشجرة وقرر ٣ منها الطيران، فكم بقي على الشجرة ؟ فأجاب الجميع 'واحد'، وفجأه اختلف معهم أحد الطلاب وقال الذي بقي '٤' عصافير، فكان الإنبهار..!! فسأله الدكتور كيف ذلك؟ فقال: لقد قلت 'قرروا' ولم تقل 'طاروا' واتخاذ القرار لا يعني تنفيذه..! وكانت الإجابة الصحيحة بالفعل..!! هذه القصة تلخص حياة بعض الاشخاص تجد في حياتهم الكثير من الشعارات والكلمات الرنانة، تجدهم نجوماً في المجالس وبين الأصدقاء، لكنهم ليسوا كذلك في حياتهم الحقيقية.. الكثير يتكلم و القليل يفعل..! فكونك (تقرر) شيء.. وكونك (تفعل) شئ آخر.. دریکی از دانشگاه ها استاد از دانشجویان پرسید اگر ۴ گنجشک روی درخت باشد وسه تای آنها تصمیم پرواز بگیرد ،چند گنجشک روی درخت باقی می ماند؟ همه جواب دادند 'یکی ' وناگهان یکی از دانشجویان بابقیه مخالف شد وگفت ۴ گنجشک ،که باعث تعجب وحیرت شد!! استاد از او پرسید چه طور مگه ؟ گفت شما گفتی تصمیم گرفتند ونگفتی پریدند وتصمیم گیری به معنای انجام نیست وجواب واقعا درست بود ..! این داستان خلاصه زندگی خیلی هاست که در زندگیشان شعارها وکلمات مو

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت