به نام خداوندی که طبیعت زیبارا آفرید
زنگ تفریح بود که گفتند بیایید و صف تشکیل دهید ماهم حیرت زده که چه شده است رفتیم وخانم مدیر خوشحال آمدند و گفتند که قرار است هفته بعد به اردو برویم وانجاهم روستا است ما هم جیغ زدیم و به بغل یکدیگر پریدیم آخر آنقدر درسها برایمان فشار آورده بود دنبال یک روزی بودیم که درس نباشد خلاصه از یک هفته قبل وسایل هایمان را آماده میکردیم و آماده بودیم که بالاخره روز اردوفرارسید و همه با ساک وزنبیل فراوان مثل اینکه قراراست دیگر برنگردیم سوار اتوبوس شدیم و تارسیدن به مقصد اشعار واهنگ های مختلفی را خواندیم و رسیدیم یک طبیعت زیبا وبکر که در یک جای آن شهر بازی بود و پراز تاب و سرسره وبازی های دیگر که دوان دوان میرفتیم و سوار آنها میشدیم درجای دیگر مغازه بود وپراز خوردنی هایی که میخواستیم همه پولهایمان راجمع کنیم و از همه آن خوشمزه هاخرید کنیم درجای دیگر دامداری بود و پراز گاو وگوسفند هایی که به هم دیگر میگفتند اینها دیگر کیستند یکم آن طرفتر هم محصولات آنان را گذاشته بودند مثل پنیر وکره وماست و شیر و دوغ و محصولات طبیعی دیگر صدای قوقولی قوقوهای خروس هاهم به گوش میرسید و یک مکان مخصوص بود که تخم مرغ های مرغ هارا در آنجا گذاشته بودند ظهر شده بود وصدای اذان از نمازخانه پخش میشد ماهم به طرف شیرهای اب رفتیم ووضو گرفتیم و به نماز خانه رفتیم وبعداز کلی گشت وگذاروسیر شدن از روستا دوباره سوار اتوبوس هاشدیم و به مدرسه برگشتیم
من درهمین حد میدونستم میتونی خودتم بعضی جاهاشو پاک کنی یاهم اضافه کنی