داستان کوتاه 'مشکلات جدید'
در یک روز آفتابی، سارا به دفتر خود رفت تا مشکلات اداری را حل کند. او همیشه به خوبی با همه همکارانش کنار میآمد، اما این بار مشکلات بسیاری در انتظارش بود.
اولین مشکل این بود که گواهینامه رانندگی او منقضی شده بود و به دلیل کمبود زمان نتوانسته بود آن را تمدید کند. بعد از این مشکل، او به مشکلات دیگری برخورد کرد؛ پروندههای فراموش شده، اطلاعات اشتباه در گزارشات، و غیره.
سارا عصبانی شده بود و به دنبال راهی برای رهایی از این دردسرها بود. او به دفتر مدیر عمومی شرکت رفت تا شکایت کند، اما وقتی درباره مشکلاتش صحبت کرد، مدیر حرف او را قطع کرد و گفت: 'شما باید این مشکلات را خودتان حل کنید. من نمیتوانم به شما کمک کنم.'
سارا با احساس ناامیدی از دفتر مدیر عمومی خارج شد، اما سپس به یاد آورد که در گذشته توانسته بود به مشکلات پیچیدهتر از این برخورد کند. او تصمیم گرفت که از دفتر بیرون برود و به دنبال راهحلی برای این مشکلات بگردد.
سارا به دفتر خود بازگشت و با تمرکز بیشتری به مشکلاتش نگاه کرد. او به تدریج متوجه شد که برخی از مشکلات به دلیل اشتباهات او بودهاند و برخی دیگر به دلیل عدم دقت همکارانش. با این حال، سارا تلاش کرد تا هر مشکل را به صورت جدی بررسی کند و راهحلی برای آن پیدا کند.
در پایان، سارا توانست تمامی مشکلات را حل کند و یاد گرفت که در هر شرایطی باید با دقت و تمرکز به کار خود ادامه دهد. او متوجه شد که گاهی اوقات، خودمان با عدم تمرکز و دقت، مسئول مشکلاتی میشویم که در واقع قابل حل هستند.