نگارش هشتم -

درس5 نگارش هشتم

💝محدثه💝 💝عیدی💝

نگارش هشتم. درس5 نگارش هشتم

سلام التماس میکنم کمکم کنید من باید انشا بنویسم با حواس پنجگانه و مقدمه تنه و پایانی هم داشته باشه لبو خوردن در یک روز برفی ممنون میشم اگه بنویسید برام و اینکه سریع تایید میشه💝

جواب ها

army girl🌙

نگارش هشتم

برف می آمد. به خیابان رفتم تا کمی قدم بزنم و برف را تماشا کنم. راه رفتم و از منظره لذت برم، سرد بود و هرزگاهی بادی می وزید و این سرما را چند برابر می کرد. در میان هیاهوی خیابان صدایی از دور می آمد. دست فروشی که فریاد می زد: لبوی داغ، لبوی داغ و خوشمزه در این سرما و برف خوردن لبوی داغ می توانست لذت بخش باشد. قدیم هایم را سریع تر برداشتم و کنار بساط دست فروش رسیدم. کمی به لبوی های خوش رنگ و داغی که بخار از آن ها بلند می شد نگاه کردم و از فروشنده خواستم که کمی برایم لبو بریزد. فروشنده با خوش رویی لبوها را داخل ظرفی چید و به دستم داد. دستم هایم را دور ظرف حلقه کردم … چه گرمای لذت بخشی. از فروشنده تشکر کردم و به دیوار تکیه دادم و شروع به خوردن لبو کردم، طعم داغ و لذیذ لبو در این سرما واقعا لذت بخش بود. چند نفری هم کنار من ایستاده بودند و با شوق برف را تماشا می کردند و لبو می خوردند. دانه های برف را می دیدم که وقتی به بخار لبویی که در دستم بود نزدیک می شدند آب می شدند و درون ظرف لبو می ریختندند. سرخی لبو کنار سفید دانه های برف ترکیب بی نظیری از رنگ ها شده بود. محو تماشای منظره بودم و لبو کم

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت