امروز امروز باران شدیدی گرفته بود و من چتر به همراه نداشتم مردی را دیدم و به او دستور دادم که چترت را بده مرد گفت خبر داری که زور گفتم به بزرگتر خود کار اشتباهی است من ناراحت به خانه برگشتم وقتی به خانه رسیدم ناراحت بودم
مادر پرسید چه اتفاقی افتاده است من گفتم امروز در راه باران بارید و من چتر نداشتم و از و مردی خواستم که چتر خودش را به من بدهد و من سر او داد کشیدم د گفت میدانستی سر بزرگتر داد بکشی چه اتفاقی میافتد گفتم نه آن مرد مرا دعوا کرد و من ناراحت به خانه آمدم دخترم اشکالی ندارد تو هم تو مثل فرشته هستی اشکالی ندارد فرشته مهربون من
توضیحات
سلام عزیز دلم جمله امری قسمت قسمت اول دختره به مرد یه چیز امری میگه قسمت دوممون یک اتفاق پرسشی میافته که مرد بهش میگه آیا میدانستیم بعد وقتی قسمت بعدی میاد قسمت سوم که میشه مادر برای دختر توضیح میده که اشکالی نداره و مثل فرشتهای و اینجا که میگه تو مثل فرشته هستی اینجا جمله عاطفی هستش جمله پرسشی و عاطفی با هم هستش