اگه ننه سرما رو میخوایی بفلما اگه نمیخوای بگو نخواستم
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
ننه سرما ، سوت و کور و بی صدا
پشت ابرای سیاه
روی بوم آسمون نشسته بود
ننه سرما چاقالو
بد ادای غرغرو
دُشَکِش ابر سیاه، لحافش ابر سفید
ننه سرما نُه ماه از سال می خوابید
وقتی که بیدار میشد
پا میشد تنهایی دست به کار می شد
ورد می خوند، جادو میکرد
هاا میکرد ، هوو میکرد
هاا میکرد ابر سیاه پیدا میشد
هوو میکرد، باد می اومد، سرما می شد
بشنوید از اون پایین
توی کوه، روی زمین
کلاغا غار میزدند- غار ، غار ، غار می زدند
توی ده جار می زدند- جار ، جار ، جار می زدند
ننه سرما اومده- تیک و تیک و تیک سرده هوا
درها رو محکم کنین، سرما نیاد تو خونه ها
کرسی ها رو علم کنین
منقل ها رو روشن کنین
لحافِ کرسی پهن کنین
شب های چله بزرگ
شب های زوزه ی گرگ
ننه سرما ورد می خوند
سنگ هارو یخ می زد و می ترکوند
می نشست چاره ی چمباره می کرد
لحا ف پنبه ای شو پاره می کرد
پنبه ها رو مشت مشت پایین می ریخت
رو زمین گوله گوله گوله برف می بارید
منقل ها روشن می شد
کرسی ها علم می شد
شب یلدا می رسید، تو خونه مون غوغا می