وندی به کلمه هایی که اگر جدا بشن قسمتی معنی داره ولی قسمت دیگری بی معنی هستش بیمارستان ، بیمار دادای معنی ، ستان بی معنی
وکلمه های مرکب کلمه هایی هستند که اگر جداشون کنی هر دو شون معنی میدن
آشپز خانه ، آشپز معنی دار ، خانه هم معنی دار
و وندی مرکب کلمه هایی هستند که اگه جداشون کنی هم میشن مرکب هم وندی
مثل هواپیما که پیما هم مرکب هم وندی
چیره دستی. [ رَ /رِ دَ .] ( حامص مرکب ) عمل چیره دست. مهارت. استادی. حذاقت. مهارت. || غلبه. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). تسلط. زبردستی :
مبارزی که به مردی و چیره دستی و رنگ
چنو یکی نبود در میان بیست هزار.
فرخی.
حربی سخت بکردند یاران میهم بن رونک چیره دستی کردند... عبداﷲبن احمد هزیمت شد. ( تاریخ سیستان ص 311 ).
به کار شهی هر که سستی کند
بر او هر کسی چیره دستی کند.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
ای شاه سوارملک هستی
سلطان خرد به چیره دستی.
نظامی.
خدا داده این چیره دستی که هست
مشو بر خدادادگان چیره دست.
نظامی.
|| سرکشی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).