parisa

نگارش دوازدهم.

بچها انشا خاطره ای کوتاه میخام از گوگل نباشه معرکه میدم

جواب ها

جواب معرکه

امیر

نگارش دوازدهم

انشاء: یک خاطره به‌یادماندنی یک روز تابستانی بود که با دوستانم به پارک رفتیم. هوا گرم بود و همه‌مان تشنه و خسته شده بودیم. وقتی رسیدیم، تصمیم گرفتیم فوتبال بازی کنیم. توپ را آوردیم و تیم‌ها را تقسیم کردیم. بازی شروع شد و صدای خنده‌هایمان همه‌جا را پر کرده بود. در میانه‌ی بازی، توپ به درختی خورد و در میان شاخه‌ها گیر کرد. همه شروع کردیم به خندیدن و تلاش کردن تا توپ را پایین بیاوریم. بعد از چند دقیقه بالاخره توپ افتاد و دوباره بازی را ادامه دادیم. آن روز، یکی از بهترین خاطرات دوران کودکی‌ام شد؛ چون فهمیدم لذت کنار دوستان بودن، از هر چیزی شیرین‌تر است. از Chat GPT گرفتم داداش

سوالات مشابه

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام