فارسی پنجم -

درس 1 فارسی پنجم

ملیکا ...

فارسی پنجم. درس 1 فارسی پنجم

میشه یه انشا بگید؟ موضوع:اگر به جای معلم خود بودید چه قوانینی را مشخص می‌کردید؟ لطفاً بفرستین. ممنون.🌹 معرکه میدم به خدااااااااا. لازم دارم. تا قبل از ساعت۱۵ و نیم.

جواب ها

من اگر بجای معلم خود باشم به بچه ها با خوبی صحبت میکنم سعی میکنم باهاشون صمیمانه باشم ونه مثل معلم مثل یک دوست و سعی می کنم همیشه پشت مه را خالی نکنیم و در امتحانات نهایت تلاشم را می‌کنم که به آنها کمک کنم

جواب معرکه

Reyhane

فارسی پنجم

سلام جواب معرکه بده معرکه ندی گزارش می‌دم نتیجه گیری :🦋 در پایان اینطور نتیجه میگیرم که حالا که دانش آموز هستم تلاش کنم معلم هایم را درک کنم ، آنها را ناخواسته اذیت نکنم و از صمیم قلب قدر دان زحمت های آنها باشم و اگر در آینده معلم شدم ، حرف هایی که امروز زده ام را فراموش نکنم وتلاش کنم کارم را به بهترین نحو انجام دهم😊🏫

جواب معرکه

الهام دانشور

فارسی پنجم

من اگر جای معلم خودم بودم بابچه ها اونطور که رفتار میکنند رفتار میکردم و با آنها سعی میکردم سال خوب و پر شوقی را در کنارشان سپری میکردم و از خدا میخواستم که به آنها هرچه میخواهند بده و اینکه نه خیلی تند نه خیلی کم با آنها صحبت میکردم و براشون آرزوی موفقیت و سربلندی میکردم و آنها را همیشه تشویق میکردم و کارهای کلاس را به همه ی بچه ها میسپاریدم واز آنها تشکر. میکردم و اگر باهام بد بودم طوری دیگر باهاشون صحبت میکردم چون اگر تحت فشار قرار بگیرم دیگه کنترلم از دست می‌ره معرکه فراموش نشه نیاز دارم خیلی چیز خوبی گفتم

جواب معرکه

دخی ژون🌙🌈

فارسی پنجم

### انشا: اگر جای معلم خود بودم اگر روزی جای معلم خود بودم و قرار بود قوانینی برای کلاس وضع کنم، ابتدا تلاش می‌کردم تا محیطی را فراهم کنم که دانش‌آموزان با آرامش و علاقه در آن یاد بگیرند. به نظر من، قوانین کلاس باید به‌گونه‌ای باشند که هم نظم و انضباط را حفظ کنند و هم انگیزه یادگیری و خلاقیت را در دانش‌آموزان تقویت کنند. **قانون اول: احترام متقابل** یکی از مهمترین قوانینی که اعمال می‌کردم، احترام متقابل بود. تمام دانش‌آموزان باید یاد بگیرند که به یکدیگر و به معلم خود احترام بگذارند. احترام گذاشتن به نظرات دیگران و گوش دادن به صحبت‌های آن‌ها از پایه‌های اساسی این قانون می‌بود. **قانون دوم: مشارکت فعال** در کلاس من، مشارکت فعال هر دانش‌آموز ضروری است. همه باید در بحث‌ها، فعالیت‌ها و پروژه‌ها شرکت کنند. این نه‌تنها به درک بهتر موضوعات کمک می‌کند، بلکه حس همکاری و مسئولیت‌پذیری را در دانش‌آموزان تقویت می‌کند. **قانون سوم: فضای پرسش و پاسخ آزاد** همیشه سعی می‌کردم فضایی ایجاد کنم که دانش‌آموزان بدون ترس از قضاوت شدن، سوالاتشان را مطرح کنند. معتقدم که سوال پرسیدن نشان‌دهنده کنجکاوی و اشتیاق به یادگیری است و هر سوالی ارزشمند است. **قانون چهارم: استفاده خلاقانه از تکنولوژی** با توجه به پیشرفت سریع تکنولوژی، استفاده از ابزارهای دیجیتال و منابع آنلاین را در کلاس تشویق می‌کردم. این می‌تواند یادگیری را جذاب‌تر و دسترسی به اطلاعات را آسان‌تر کند. در پایان، به نظر من قوانینی که در کلاس برقرار می‌شود، باید به گونه‌ای باشند که جو یادگیری را مثبت و جذاب کنند. در عین حال، باید به دانش‌آموزان مسئولیت‌هایی بدهند تا خود را آماده پذیرش مسئولیت‌های بزرگتر در زندگی نمایند. اگر جای معلمم بودم، تلاش می‌کردم کانالی ایجاد کنم که دانش‌آموزان با همفکری و همکاری به موفقیت برسند و از یادگیری لذت ببرند. دادا تاج یادت نره❤🙏

جواب معرکه

من فکر می کنم شادی های دارای درجه بندی هستند. اما ازیک طرف هم فکر می کنم، شادی، شادی است درجه اش چه اهمیتی دارد. برای همین می خواهم قضاوت را به عهده ی خودتان بگذارم.من شاهد بودم که دختر یا پسر بچه ای بعد خریدن یک جفت کفش آنقدر خوشحال شده است که گریه اش گرفته. خوب! در جایی هم دیده ام مشابه همان دختر و پسر، نه تنها از خرید کفش خوش حال نشدند، بلکه بی اهمیت هم بوده اند. با دیدن این اتفاقات است که فکر می کنم شادی برای هر کس معنی و مفهومی دارد که با آن ارتباط می گیرد. شاد ترین اتفاقات زندگی را هم می توان به همین شکل دید. برای من شادترین اتفاق زندگی زمانی رخ داد که سال ها منتظر داشتن یک دوچرخه بودم. هرسال پدرم می گفت اگر امسال با نمرات خوب قبول بشوی، برایت دوچرخه می خرم. نمرات خوب را کسب می کردم ، اما پدرم دوچرخه را نمی خرید. من غمگین می شدم وآرزو می کردم بالاخره پدرم به قولش عمل کند. آن روزها هنوز نمی دانستم او آنقدر پس انداز ندارد که بتواند برایم دوچرخه بخرد. اما برای من که داشتن دوچرخه آرزویی بزرگ بود، بی پولی او اهمیتی نداشت. یادم است دو سال دیگر با همین قول و قرارها گذشت و من هر سال با بهترین نمرات قبول می شدم. دیگر قید داشتن دوچرخه را زده بود و فقط در رویاهایم آن را داشتم. سوارش می شدم و روی ابرها رکاب می زدم. به هر طرف می رفتم. هر کجا که دوست داشتم. یک روز وقتی به مادرم گفتم : کاش پدر برایم دوچرخه می خرید، سکوت کرد و چشمانش پر اشک شد. دلم نمی خواست مادرم غمگین باشد. برای همین تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت اسمی از دوچرخه نیاورم. درعصر یکی از تابستان های گرم، وقتی مشغول بازی با کرم های باغچه بودم، پدرم در حالی که یک دوچرخه ی دسته بلند را همراهش داشت، وارد حیاط شد. من فقط مات و متحیر نگاهش می کردم. قلبم به شدت می زد. مادرم دوید و دوچرخه را از زیر دست های پدرم بیرون کشید. نمی دانم چه حسی داشتم. پدرم را می دیدم که می خندد و اشک می ریزد. حالا که خوب فکر می کنم، می بینم شادترین اتفاق زندگی من، نه شادی من، بلکه دیدن شادی پدرم بود.

هیوا پیران

فارسی پنجم

معرکه بدی بخدا دنبال میکنم

12 34

فارسی پنجم

سر بچه ها داد نمیزدم سعی می کردم با بچه ها خوب رفتار کنم درس را بهشون خوب یاد میدادم معرکه و تاج میدم

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت