در روزگاران قدیم سگی بود آن سگ هر روز گوسفندان را به چراگاه میبرد در روزی از روز ها
سگ وقتی گوسفندان را به چراگاه میبرد در لب دریاچه استخوانی دید آن را به دندان گرفت ناگه عکس خود را در آب دید وفکر کرد سگی دیگر استخوانی دارد و او را طمع گرفت و خواست استخوان را بگیرد اما همان لحظه استخوان خود را هم از دست داد
اینو امروز تو مدرسه نوشتم👍