نگارش نهم -

درس 4 نگارش نهم

Aida ...

نگارش نهم. درس 4 نگارش نهم

سلام انشا از صفحه 58 تاج میدم 🥺💖

جواب ها

و به نامِ او...🌱 سلام! هر دو انشاء دست نوشته خودمه :) انشاءصفحه ۴۳ مربوط به عکس... دو قدم مانده که پاییز به یغما برود***این همه رنگ قشنگ از کف دریا برود... هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد*** دلِ تنها به چه شوقی پی یلدا برود؟ در کشور سال؛ شهر ماه؛ انتهای خیابان آذر؛ زیر درخت کاج قراری عاشقانه گذاشته می‌شود. قرار عاشقانه ای به بلندای یک شب، باز هم مثل هر سال قرار عاشقانه پاییز و زمستان! شب عشق بازی برگ و برف! پاییز چمدان به دست ایستاده و عزم رفتن دارد. آسمان دلگیر است! گویی او هم بغض امانش نمی‌دهد. صدای رعد و برق مصادف می‌شود با اولین قطره اشک برف که بر گونه های برف فرو می‌ریزد. پاییز همچنان کنار چمدانش به دیوار تکیه زده و ماتم زده ملاقات برگ و برف را تماشا می‌کند. آن‌ طرف تر زمستان با چشمانی اشک آلود نظاره گر پاییز است! هر دو مغموم و ناراحت‌اند چراکه این دو عاشق همدیگر را در سال فقط یک دقیقه می‌بینند. بغض آسمان شکسته و قطرات اشکش گویی با همدیگر مسابقه گذاشته اند... شاید دل خدا هم نمی‌خواهد پادشاه فصل ها برود! پاییز به زمستان نگاهی می‌اندازد و خاطره ها را با خود مرور می‌کند. صدای قهقه پسته و تصویر خندان هندوانه هر لحظه رفتنش را یادآوری میکند و هر دقیقه بیش از پیش به او دهن کجی میکند. برگ آرام بوسه ای بر پیشانی برف می‌نشاند و خود را زیر پاهای برف له می‌کند. پاییز با نگاهش به زمستان می‌فهماند که وقت رفتن است . برف زجه می‌زند و زمستان با نگاهش پاییز را بدرقه می‌کند. پاییز با لبخندی تلخ دستی تکان داده و تا سال بعد خداحافظی میکند. پاییز؛ ای آبِستَن روزهای عاشقی؛ رفتنت بخیر و سفرت بی‌خطر :)! شعرگردانی صفحه ۵۱... :) من تشنه دیدار تو هستم تو چه هستی؟ آیینه دیوار تو هستم تو چه هستی؟ می‌گویند انسان همیشه با عشق زنده‌است. عشق‌؛ چه کلمه عجیبی! عشق گویی تنها حسی‌است که دو مزه دارد. یکی تلخ و یکی شیرین... اکثر انسان ها همیشه کسی را دارند که در لانه دریچه های قلبشان او را می‌پرستند. این انسان ها گاهی دور و گاهی نزدیک‌اند. گاهی از حس عاشق خبردار و گاهی بی‌خبر اند. چه دلنشین است وقتی شب ها و روز های بسیاری دلتنگ و چشم به راه معشوقه‌ات نشسته باشی و ناگهان بی خبر، خبر آمدنش را به گوشت برسانند... آن لحظه گویی همانند تشنه ای در صحرا هستی که ابری بر سرت باران ببارد. آن لحظه‌است که چشمان ز اشک شوق پر می‌شوند و قلبت پر شور و هیجان خود را به دیوار سینه‌ات می‌کوبد. معجزه ها گاهی کوچکند و گاهی بزرگ! مهم این است که کدام یک از آنها زندگی باطنی را به انسان بازگرداند. - با آرزوی موفقیت :)🧸🎀

N E

نگارش نهم

چند خط باشه تقریبا ؟

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت