فاطمه محبی

کاروفناوری ششم.

سلاممم یک خاطره ترسناک بگید معرکه و فالو مکنم؟

جواب ها

جواب معرکه

محمد هادی

کاروفناوری ششم

اوایل که باز برگشتم خونه ی بابا بزرگم مادر بزرگم فوت شده بود و من زن عموم بودیم چون تنها بود خونه منم یه هفته مهمون رفتم خونشون دو روز گذشته بود که من رفتم حموم بچه بودم و شیطون من جلوی ابو گرفتم و حموم یه کوجلو پر اب شد داشتم به این طرف اون طرف میچرخیدم که پام لیز خورد افتادم زمین خواستم بلند شم که احساس کردم یکی از موهام گرفت یعنی قشنگ موهامو کشیدم پرتم کرد سرم خورد به در حموم جیغ زدم زن عموم. صدا کردم که اومد درو باز کرد گفت چی شده ماجرا رو براش تعریف کردم گفت عادیه این تو شک داشتم بهش نگاه میکردم بعد که تو حموم را نگاه کردم دیدم یک سایه سیاه رنگ کل حموم را گرفته خلاصه از وقتی مادربزرگم فوت کرده خونه حال هوای قبلیو نداره راستش خونه ی زن عموم و مادربزرگم نزدیکه همه برای همین رفت امد راحته شما چه خاطر ترسناکی دارین. معرکه و فالو یادت نره ❤️😘

جواب معرکه

morvarid

کاروفناوری ششم

سلام خاطره ی من برمیگرده به ۴ سال پیش وقتی ۹ سالم بود اسمم مرواریده و توی تهران زندگی میکنم و این اتفاقات معمولا توی بالاشهر خیلی کم اتفاق میوفته و برای خانوادم عجیبه توی منطقمون این اتفاق خب این از زبان مادربزرگمه:وقتی که شما(من وخانوادم)رفته بودید بیرون من داشتم به باغبون میگفتم که چیکار کنه چیکار نکنه و اومدم داخل و یه لیوان قهوه برای خودم ریختم و با پرنده ها سرگرم بودم که گفتم برم سر بزنم به باغبون عصام رو برداشتم و به بیرون رفتم هرچی باغبون رو صدا میزدم جواب نمی‌داد اومدم بالا دیدم که موبایل خونه زنگ میخوره جواب دادم و باغبون گفت آلو گفتم کجا گذاشتید رفتید جناب فلانی با صدایی که تعجب توش موج میزد گفت که من خواستم بهتون بگم بچم دستش شکسته نمیتونم بیام درجا خداحافظی کردم و قطع کردم و پایان معرکه فراموش نشه راستی باغبون الان فوت شده

سوالات مشابه

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام