ب نام خدا
دریا و ساحل دو معشوقه جدایی ناپذیر با سخنانی دلنشین و زیبا مشغول صحبت با یکدیگر بودند.
دریا ک ب خاطر علاقهی زیاد خود ب ساحل همیشه سوار بر موج های کوتاه و بلند خود ب او سر میزد و هر بار محکم تر از قبل او را در آغوش میگرفت و آهسته سخنان عاشقانه اش را در گوش او زمزمه میکرد و ساحل عاشقانه تر از قبل ب او گوش فرا میداد هر بار ک دریا ب پایین میرفت ساحل غم سنگین دوری او را ب دوش میکشید و هنگام باز گشت دریا صدای خوشحالی ساحل در گوش همه میپیچید.
دیگه ب ذهنم نمیرسه شرمنده خودت ادامش بده معذرت 😀