مینا ‌‌

فارسی هفتم. درس 14 فارسی هفتم

سلام بر همه شما خوب هستین میشه حکایت چراغ معنی رو برام بفرستین

جواب ها

جواب معرکه

Hasti zandi

فارسی هفتم

نابینایی در شب، چراغ‌به‌دست و سبو بردوش، بر راهی می‌رفت. در یک شب، نابینایی چراغ به دست و کوزه بر دوش راه می‌رفت. یکی او را گفت: تو که چیزی نمی‌بینی چراغ به چه کارت می‌آید؟ یک نفر به او گفت: تو که چیزی نمی‌بینی پس چه نیازی به چراغ داری و چرا چراغ برداشته‌ای؟ گفت: چراغ از بهر کوردلان تاریک اندیش است تا به من تنه نزنند و سبوی مرا نشکنند. مرد نابینا گفت: چراغ برای عابران گمراه و سر به هوا است تا من را ببینند و به من و کوزه من آسیب نرسانند.

سوالات مشابه درس 14 فارسی هفتم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام