نام :دیدار دوباره
راوی:ستاره ای در آسمان
شخصیت ها:آسمان ، ماه و خورشید
یک شب تاریک دیگر فرا رسید و آقای ماه ناراحت و غمگین رفت پیش آسمان.
آسمان از او پرسید:تو چرا انقدر ناراحتی آقای ماه!
ماه گفت:<<چرا من نمی توانم خورشید خانم زیبا را در آسمان ببینم؟>>
آسمان به فکر فرو رفت...
صبح روز بعد خورشید خانم ناراحت و گریان رفت پیش آسمان .
آسمان گفت:<<چرا گریه می کنی! چیزی شده!؟>>
خورشيد خانم داستان ما گفت:<<من خیلی ناراحت هستم که نمی توانم آقای ماه را ببینم و دلم میخواهد هرچه رودتر با او دیداری داشته باشم.>>
آسمان گفت<<آها فهمیدم !برای اینکه نظم و ترتیب صبح و شب به هم نریزد من ماه را شب آخر پاییز و هر سال یکبار یک دقیقه بیشتر در آسمان نگه میدارم تا شما دوتا باهم دیداری داشته باشید.>>
همان شب ماه هم داستان را شنید و رضایت داد.
آری دوستان من
آن شب شب یلداست.