در خانه باز شد برف زیبا روی زمین نشسته بود،درختان خمیده از برف به چشم میخوردند چرخ ماشین ها روی زمین سر میخورد.
زمین لغزنده اجازه راه رفتن را به آدم نمیداد باید لباس گرم به تن میکردیم دستان یخ زده مان در جیب فرو کرده و آرام آرام راه میرفتیم
بیشترم شد فک کنم