برمی کشیدن : کنایه از برتری دادن ) ص30 خ 6 (
دلشان به نام و یاد ایران می تپد : کنایه از عاشق ایرانند )ص 31 خ11(
بردوش تو نهاده شده : کنایه از به عهده ی توست )ص 31 خ17(
دل بدان خواهد باخت : کنایه ازعاشق وشیفته ی آن خواهدشد )ص32 خ3(
عمر در کاری باختن: کنایه از هدر دادن موقیت های عمر )ص60 بیت 10 (
فروماندن در کاری : کنایه از نا توان شدن ) ص10 بیت 7(
تاج عزت به سر نهادن: کنایه از عزیز و گرامی داشتن )ص60 بیت 5(
انگشت به دندان گذیدن: کنایه از نهایت پشیمتنی و حسرت )ص120 خ 11 (
رویین تن بودن:کنایه، از ایمن بودن ) ص 88 خ 11و12 (
بر سر زبان بودن: کنایه از معروف بودن )ص 72 خ 3 (
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد: کنایه از والدت حضرت محمد)ص( )ص71 خ 11 (
به چشم مرحمت نگریستن: کنایه از مهربانه نگاه کردن )ص 125 بیت 5(
بر در کسی بالین نهادن : کنایه از محتاج وگدای کسی نشدن )ص60 بیت 11(
از سرد و گرم روزگار خبری ندارد : کنایه از بی تجربگی )ص 119 خ16(
در غزا بر پهلوانی دست یافت : با پهلوانی روبه رو شد )ص 90 بیت 2(
در سایه ی چیزی بودن : کنایه از پشتیبانی کسی بهره مند بودن )ص 112 خ12(
از جیب تا دامن نظر کردن : کنایه از توجه به وضعیت خود )ص 59 بیت4(
لب گزیدن : در این عبارت ، کنایه از شرم و خجالت )ص71 خ3 (
باز ماندن چشم : کنایه از تعجب )ص71 خ 9 (
کاغذ ذهن :کنایه از حافظه مغز )ص69 خ 14