نگارش هشتم -

Hasti

نگارش هشتم.

یک انشای ترسناک معلم من گفته بنویس بهم کمک کنید معرکه میکنم

جواب ها

Majid Razavi²

نگارش هشتم

درمورد ممد قولی بنویس😂

جواب معرکه

....

نگارش هشتم

شب بود و مه سنگینی همه جا را پوشانده بود. همه جا ساکت بود و تنها صدای باد از لابه‌لای شاخه‌های خشک درختان می‌آمد. من تنها توی خانه قدیمی پدربزرگ نشسته بودم و مشغول خواندن کتابی بودم که سال‌ها روی طاقچه خاک می‌خورد. ناگهان صدای خش‌خش عجیبی از طبقه بالا شنیدم. اول فکر کردم فقط باد باعث آن شده، اما وقتی دوباره صدا آمد، قلبم شروع کرد به تند تپیدن. دلهره سراسر وجودم را گرفت. آرام آرام از جایم بلند شدم و قدم‌به‌قدم به سمت پله‌ها رفتم. هر قدمم با صدای تق‌تق خودش در سکوت شب می‌پیچید. وقتی به بالای پله‌ها رسیدم، در یکی از اتاق‌ها کمی باز بود و هوای سردی صورتم را لمس کرد. هیچ‌کس نبود، اما روی زمین رد پاهایی تازه دیده می‌شد، انگار کسی تازه از آنجا عبور کرده باشد. حس عجیبی داشتم، انگار کسی مرا نگاه می‌کرد، اما هیچ صدایی جز باد نمی‌آمد. تصمیم گرفتم نگاهی دقیق‌تر بیندازم. به آرامی وارد اتاق شدم و نور چراغ قوه‌ام را روشن کردم، اما چیزی جز تاریکی و چند کتاب افتاده روی زمین ندیدم. نفس عمیقی کشیدم و فکر کردم شاید همه چیز خیالی است. اما وقتی برگشتم نگاه کنم، سایه‌ای سیاه و نامعلوم در گوشه اتاق ایستاده بود. چراغ‌ها ناگهان خاموش شدند و تاریکی همه جا را پر کرد. صدای خش‌خش نزدیک‌تر شد و قلبم می‌خواست از سینه بیرون بزند. دست و پایم یخ کرده بود، اما مجبور شدم حرکت کنم. با تمام قدرت دویدم به سمت در خروجی، اما وقتی برگشتم نگاه کنم، سایه هنوز آنجا بود، آرام و بی‌حرکت، و انگار لبخند می‌زد… بعد از آن شب، هیچ‌وقت دوباره آن اتاق را تنها نگذاشتم. اما گاهی، وقتی باد شدید می‌وزد، صدای خش‌خش را دوباره می‌شنوم و احساس می‌کنم سایه هنوز مرا نگاه می‌کند…

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت