جواب معرکه
خلاصه بلند داستان رستم و سهراب
اثر: حکیم ابوالقاسم فردوسی
رستم، پهلوان نامدار ایران، روزی در سفری به سرزمین سمنگان گرفتار میشود. شاه سمنگان برای پذیرایی از او، دخترش تهمینه را به رستم میسپارد. در شبی سرنوشتساز، رستم و تهمینه با هم پیوند مییابند و ثمره این دیدار، کودکی است که بعدها به نام سهراب شناخته میشود. رستم بیخبر از فرزند، به ایران بازمیگردد و تهمینه، سهراب را در توران پرورش میدهد. سهراب از همان کودکی نشانههای پهلوانی و قدرت خارقالعاده دارد؛ قامتش رشید، بازوانش نیرومند، و روحی سرکش و بیقرار دارد. او به سرعت به سرداری سپاه توران میرسد و در اندیشه فتح ایران و برانداختن سلطنت کیکاووس فرو میرود.
سپاه توران به فرماندهی سهراب به ایران حمله میکند. خبر این یورش، دربار ایران را به لرزه میاندازد. کیکاووس، شاه ایران، که بیشتر به غرور و خودخواهی شهره است، از رستم یاری میطلبد. رستم، پهلوان بزرگ ایران، به میدان میرود تا از سرزمین خود دفاع کند. دو پهلوان، بیآنکه از نسبت خونی خود آگاه باشند، در برابر هم قرار میگیرند.
نبردی سخت و طولانی میان آنان درمیگیرد. سهراب جوان، با نیروی عظیم و شجاعت بیمانند، چند بار رستم را بر زمین میزند و نزدیک است او را از پای درآورد. اما رستم با تجربه و حیلههای جنگی، از شکست نجات مییابد. در لحظهای حساس، رستم با نیرنگ، سهراب را فریب میدهد و ضربهای کاری بر او وارد میکند. سهراب زخمی میشود و بر زمین میافتد.
پس از زخمی شدن سهراب، حقیقت آشکار میشود. تهمینه راز را بر زبان میآورد و رستم درمییابد که این جوان رشید، فرزند اوست. اندوهی عظیم بر دل رستم مینشیند؛ پهلوانی که عمری در میدانها پیروز بوده، اکنون در برابر سرنوشت و ناآگاهی خود شکست خورده است. او میکوشد جان فرزند را نجات دهد و از کیکاووس میخواهد داروی شفابخش را از توران بیاورند. اما شاه ایران، از ترس قدرت گرفتن سهراب و بیم آنکه روزی تخت و تاجش را از او بگیرد، اجازه نمیدهد. این خودخواهی و بیخردی شاه، سرنوشت تراژیک داستان را رقم میزند.
سهراب، در آغوش پدر، آهسته جان میسپارد. مرگ او نه تنها اندوهی بزرگ برای رستم، بلکه زخمی عمیق بر پیکر ایران است. فردوسی با این داستان، تصویری از تراژدی انسانی ارائه میدهد: ناآگاهی، غرور، و بیخردی میتواند حتی بزرگترین پهلوانان را به شکست بکشاند.
این روایت، فراتر از یک نبرد پهلوانی، نمادی از سرنوشت محتوم و تضاد میان عشق و جنگ است. رستم، پهلوانی که همیشه نماد قدرت و پیروزی بوده، در برابر تقدیر و ناآگاهی خود ناتوان میشود. سهراب، جوانی پرشور و آرمانخواه، قربانی بیخردی شاه و نیرنگ پدر میگردد. پیام داستان روشن است: خرد و آگاهی، مهمتر از زور بازوست؛ و غرور و خودخواهی، سرانجامی جز اندوه و نابودی ندارد.
---