☆ خلاصه درس پنج ☆
روزی بازرگانی ثروتمند یک طوطی خوش سخن داشت یک روز بازرگان تصمیم گرفت به هندوستان سفر کند طوطی ان از او خاست که
پیامی به پرندگان انجا بدهد وقتی بازرگان دسته ای پرنده پیدا کرد پیام طوطی را به ان ها داد
ناگهان یک پرنده لرزیر و از درخت افتاد و مرد
بازرگان تعجب کرد وقتی برگشت به طوطی گفت
من ان پیام را دادم ولی یک پرنده لرزیر و مرد
تا طوطی این حرف را شنید او هم افتاد و مرد
بازرگان ان را به اسمان انداخت ولی طوطی پرواز
کرد و رفت و از بازرگان تشکر کرد.