روزی روزگاری، در یک دهکده کوچک، دو تا نجار به نامهای احمد و حسن زندگی میکردند. احمد همیشه تلاش میکرد تا کارهایی انجام دهد که درامد حلالی داشته باشد. او از چوبهای با کیفیت استفاده میکرد و تلاش میکرد محصولاتش را با انصاف و صداقت بفروشد. 🪵🪚
در طرف دیگر، حسن بود که به دنبال سریعترین راهها برای ثروتمند شدن بود. او گاهاً چوبهای بیکیفیت را در قیمتهای بالا میفروخت و از روشهای نادرست برای کسب درآمد استفاده میکرد. 💰
یک روز، یک مشتری به سراغ احمد آمد و از او خواست تا یک میز برایش بسازد. احمد با کمال میل قبول کرد و روزها تلاش کرد تا میزی زیبا و محکم بسازد. وقتی مشتری میز را دید، بسیار خوشحال شد و مبلغی بیشتر از آنچه که احمد خواسته بود، به او پرداخت کرد. 😊
از طرف دیگر، حسن با استفاده از چوبهای ناچیز، یک میز سریعاً ساخت و آن را به یک مشتری دیگر فروخت. اما مشتری پس از مدتی متوجه شد که میز خیلی زود خراب شد و به حسن شکایت کرد. 🤦
در نتیجه، حسن به دلیل نادرستیهایش نه تنها اعتبارش را از دست داد، بلکه هیچگاه نتوانست به ثروت واقعی برسد. در حالی که احمد، با تلاش و صداقت، به محبوبیت و موفقیت در کارش دست یافت و روز به روز مشتریان بیشتری پیدا کرد. 🌟
از آن روز به بعد، مردم فهمیدند که درامد حلال نه تنها برکت دارد، بلکه باعث خوشبختی و رضایت در زندگی میشود. و اینگونه بود که درامد حرام تنها به دردسر و شکست منجر میشود. 🍃✨
📜 درس بزرگ: انتخابهای درست مالی و صداقت در کار، همیشه به موفقیت و آرامش روحی منجر میشود. از اینترنت نیس🌷💎 تاج لطفاً.