انشاء زیر را ادامه دهید🌸 معرکه میدم😊

ادامه داستان:بیاید که این گرگ حیله گر را از اینجا بیرون کنیم من به بهانه بازی با گرگ اورا فریب می دهم . و شما نیز طی این چند لحظه وسایل گرگ ، را در جاهایی بیرون از جنگل و در جاهای مختلفی بگذارید تا به بهانه پیدا کردن وسایل خود از جنگل دور شود. همین که خرگوش به بهانه بازی به طرف گرگ رفت گرگ دندان های تیز خود را نشان داد . و به سمت خرگوش رفت . خرگوش پا به فرار گذاشت و گرگ هم به دنبال او رفت، خرگوش که خیلی زود زود می دوید دید که گرگ خسته شده و زیر درختی ایستاده و دارد حیوانات دیگر را که وسایل را پنهان می کنند دید و خواست به طرف آنها برود که حیوانات جلوی چشم او شروع به دویدن کردن او خواست گلوی یک بچه آهو را بگیرد که سلطان جنگل یعنی شیر به او حمله کرد . شیر و گرگ که باهم درگیر بودن ناگهان بسیاری از شیر های دیگر و حیوانات به گرگ حمله کردن . گرگ زوزه کشید و گفت دیگر تمام است من می خواهم تمام داستان را برای شما تعریف کنم شاید بگوید چرا انقد حیله گر هستم چون زمانی که من کودک بودم گله ی شیر به خانواده ام حمله کرد و تمام خانواده و فامیل هایم را کشتند و من تنها کسی هستم که در این حمله شیر ها زنده ماندم و قسم خوردم که انتقام خانواده و فامیل هایم را از شیر ها بگیرم . وقتی حرف گرگ تمام شد دید که بغض تمام حیوانات جنگل ترکیده وهمه چشم ها خیس هستند همه حیوانات به طرف او رفتند و او را در آغوش گرفتند و همه به خوشی در جنگل زندگی کردند و دیگر گرگ دست از نیرنگ و حیله گری برداشت. دوست خوبم لطفا بهم معرکه بده نیم ساعت طول کشید تا این داستان را کامل کنم. تمام جملات را هم خودم نوشتم.