روزی روزگاری مرد پرحرفی در محله ای زندگی میکرد به هر کس میرسید بدون سلام مثل رادیو شکسته میگفتومیگفت یکی از روز ها همسایه مرد مریض شد یک دفعه مرد پر حرف با گفتن چی شده عزیز وارد شد همین که از در امد داخل نصف مجلس فرار کردن مرد مریض هم رنگ ورویش پرید اما نمی توانست چیزی بگوید ان مرد انقدر حرف زد که مرد مریض دو برابر بد تر شد در اخر هم مرد مریض گفت دردت چیست؟ مریض جواب داد :بودن تو اینجا
((((بفرمائید):):):)