جواب معرکه
روزی روزگاری مردی بود که برای چرخاندن زندگی خود دزدی میکرد روزی از یک فرد پیراهنی گران قیمت دزدید و به خانه آمد و آن را به پسرش داد و گفت آن را به بازار ببر و بفروش پسر پیراهن را از پدر گرفت و به بازار رفت در راه دزدی با حیلهگری پیراهن را از پسر دزدید پسر با ناراحتی به خانه آمد به خانه که رسید پدرش از او پرسید پیراهن را به چه قیمتی فروختی پسر گفت شما آن را چقدر خریده بودید پدرش جواب داد هیچ پسر هم گفت من هم پیراهن را به همان قیمتی که خریده بودید فروختم
اینو سر کلاس نوشتم از گوگل نیست