بدون درس -

مرسانا

بدون درس.

سلام نگارش صفحه 46میشه بگین ضرب المثل حکایت کلاغ خواست راه رفتن کبک را یاد بگیرن راه رفتن خودش راهم فراموش کرد

جواب ها

سلام پرنسسعلی 🎀🤣 یه کلاغ یه روز دید کبکا چه با ناز و عشوه راه می‌رن، گفت منم باید اینجوری راه برم! خلاصه انقدر ورجه وورجه کرد که یادش رفت چطوری خودش راه می‌رفت! دیگه نه میتونست مثل کبک راه بره، نه مثل خودش! حالا فکر کن، می‌خوای مثل بقیه باشی، ولی آخرش نه اون می‌شی، نه این! حواست باشه خودت باشی، قدر توانایی‌های خودتو بدونی!

^امیرسام^

بدون درس

سلام روزی از روزها کلاغی در باغ بزرگی زندگی می‌کرد و از زندگی اش راضی نبود زیرا هیچ دوستی در آن باغ بزرگ نداشت و فقط تفریحش پریدن از این درخت به آن درخت بود یک روز که در آسمان پرواز می‌کرد پرنده ای زیبایی را دید و به سمت او پرواز کرد کم کم به او نزدیک شد و یک کبک زیبایی را دید که به دنبال غذا میگشت کلاغ اورا به باغ خودشان دعوت کرد و از آن خواست مدتی پیش او بماند کبک درخواست اورا قبول کرد چند روزی گذشت و کلاغ که با کبک همنشین شده بود متوجه شد که از راه رفتن کبک خوشش آمده تصمیم گرفت مانند او راه برود و دست از پرواز کردن برداشت کلاغ هرچقدر تلاش کرد باز نتوانست مانند کبک راه برود و دست از تلاش برداشت و خواست پرواز کند که نتوانست پیرمردی که از ماجرا باخبر بود لبخند ملیحی زد و گفت کلاغ خواست راه رفتن کبک را یادبگیرد راه رفتن خودش را هم فراموش کرد

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت