fatemeh mogh

نگارش نهم. درس 2 نگارش نهم

بازنویسی حکایت لطفا

جواب ها

امیر احمدی

نگارش نهم

روزی پیرمردی در کوچه لباس می فروخت دزدی به نام غلام در کنار پیر مرد ایستاده بود تا وقتی حواسش نیست پیراهنی بدزدد چند دقیقه کنار او ایستاد تا اینکه پیر مرد توجه اش به صدای بچه هایی جلب شد که با خوشحالی بازی میکردند و غلام از این فرصت استفاده کرد و پیراهنی را دزدید و سریع به خانه اش رفت پیراهن را در پارچه ای پیچید و به پسرش داد تا به بازار ببرد و بفروشد پسر پارچه را زیر بغلش گرفت و به سوی بازار رفت بازار بسیار شلوغ بود افراد زیادی در بازار بودند و فروشنده ها در کنار دکان های خود ایستاده بودند پسرک توجه اش به یکی از فروشنده ها که داشت پیراهن میفروخت جلب شد همین که میخواست به سمت فروشنده برود دزدی پیراهن را قاپید و در رفت پسرک با ناراحتی به خانه برگشت وقتی وارد خانه شد غلام از پسرش پرسید پیراهن را به چه قیمتی فروختی پسرک که میدانست پدرش دزد است و پیراهن را دزدیده است به پدرش جواب داد به همان قیمتی که تو خریده ای

سوالات مشابه درس 2 نگارش نهم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام