جواب معرکه
:
خروشید و جوشید و برکند خاک ز سمش زمین شد همه چاک چاک
یعنی رخش شیعه کشید و خشمگین شپ و با پاهایش خاک زمین را کند و با سمش زمین را پاره پاره کرد
بزد تیغ و بنداخت از بر سرش فرو ریخت چون رود خون از برش
یعنی رستم باشمشیر سر اژدها را جدا کرد و خون مثل اب رودخانه از بدن اژدها جاری شد
بینداخت چون باد خم کمند سر جادو اورد ناگه به بند
میانش به خنجر به دو نیم کرد دل جاودان زو پر از بیم کرد
رستم خیلی سریع ریسمان را به سمت جادوگر انداخت و در یک لحظه جادوگر را از کمد به دو نصف کرد و با این کار دل دیگر جادوگران پر از ترس و وحشت شد
چو رستم بدیدش برانگیخت اسب بدو تاخت مانند اذرگشسب
سر و گوش بگرفت و یالش دلیر سر از تن بکندش به کردار شیر
یعنی وقتی که رستم ارژنگ دیو را دید اسبش را با سرعت دواندومانند اتش سوزان وجهنده به او حمله کرد رستم با شجاعت سر گوش و پشت گردن ارژنگ دیو را گرفت و مانند شیر سرش را از بدن جدا کرد
ز بهر نیایش سر و تن بشست یکی پاک جای پرستش بجست
از ان پسنهادازبرخاکسرچنینگفتکایداوردادگر
زهربدتوییبندگانراپناهتودادیمراگردیدستگاه
یعنی رستم برای عبادت و راز و نیاز سر و بدن خود را شست و مکان پاک و تمیزی برای عبادت خدا پیدا کرد سپس سرش را برخاک گذاشت و گفت ایخداوند عادل در برابر هر بدی و اسیبی تو پناه بندگان هستی و تو به من شجاعت پهلوانی قدرت و شوکت دادی