فرهنگ و هنر هشتم -

هنرهای نمایشی فرهنگ هنر هشتم

fati

فرهنگ و هنر هشتم. هنرهای نمایشی فرهنگ هنر هشتم

یک قصه یا داستان کوتاه که مفهوم داشته باشه بگید تاج میدم

جواب ها

جواب معرکه

زهرا

فرهنگ و هنر هشتم

روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟پسر پاسخ داد: عالی بود پدر! پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا. ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد. ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست! با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسر بچه اضافه کرد : متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم.

... ....

فرهنگ و هنر هشتم

یيرمردی مشکل شنوایی داشته و هیچ صدایی رو نمی‌تونسته بشنوه. بعد از چند سال بالاخره با یک دارویی خوب می شه. دو سه هفته می‌گذره و میره پیش دکترش که بگه گوشش حالا میشنوه. دکتر خیلی خوشحال میشه و میگه: خانواده شما هم باید ظاهراً خیلی خوشحال باشن که شنوایی‌تون رو بدست آوردید. پیرمرد میگه: نه، من هنوز بهشون چیزی نگفته‌ام! هر شب می‌شینم و به حرف‌هاشون گوش می‌کنم… فقط تنها اتفاقی که افتاده اینه که توی این مدت تا حالا چند بار وصیت نامه‌ام رو عوض کرده‌ام!“

ناشناس محمدی

فرهنگ و هنر هشتم

.......

سوالات مشابه

فاطمه کردستانی

هنرهای نمایشی فرهنگ هنر هشتم

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت