zahra Sh

نگارش دهم. درس1 نگارش دهم

سلام یه انشا تخیلی میخواستم ممنون میشم بفرستین معرکه میزنم

جواب ها

جواب معرکه

erfan zandi

نگارش دهم

🎭( معرکه یادت نره بزنی )🎭 📚اسم داستان: وحشتناک خانه قدیمی 📚 پسر عموی بزرگم منزلی را خرید و همان را بازسازی کرد. آن منزل در سال ۱۸۷۰ ساخته شده بود و از اوایل ۱۹۹۰ تا به حال کسی در همان اقامت نداشت، یعنی درست از آن زمانی که مالکش یک دکتر بود و درگذشت. مطب و داروخانه همان دکتر در پشت منزل واقع شده بود. یک خانه سرایداری هم کنار منزل بود. از قرار معلوم یکی از پسرهای دکتر به دختر جوان سرایدار پیشنهاد ازدواج می‌دهد، اما دکتر مخالفت نموده و در نتیجه دختر بیچاره خودش را پایین پله‌های سالن حلق آویز می‌نماید. آن وقت‌ها رسم بود که پس از مرگ هر فرد در منزل، تا مدتی روی همه آینه‌ها و ساعت‌ها پارچه‌ای تیره می‌انداختند تا ارواح مرده‌ها در آنها گیر نیفتند اما از قرار معلوم دکتر از آن رسم بی خبر بود. پسرعموی من نیز که از دکوراسیون منزل بسیار خوششش آمده بود، در مدل مبلمان و تابلوها و آینه‌ها تغییری ایجاد نکرد. زمانی که در ایام تعطیلات به همراه داداش کوچکم و پسرعموهای دیگر به دیدن آنجا رفتیم، آینه‌ای قشنگ مقابل راه پله توجه مرا به خود جلب نمود. در حالی که به دقت و از نزدیک آینه را تماشا می‌کردم، متوجه شدم که چند اثر انگشت روی آینه به چشم می‌خورد. تلاش کردم که با آستین لباسم لکه‌ها را پاک کنم اما در کمال شگفت و ناباوری متوجه شدم که اثر انگشت به خورد آینه رفته و پاک نمی‌گردد! این تنها پدیده عجیب و غریب و غیر پیش پا افتاده در آنجا نبود. هنگامی که در سالن می‌نشستیم و همه کنار هم بودیم، به وضوح صدای آهسته موسیقی و قدم‌های سبک یک زن و یا مرد را می‌شنیدیم. اگرچه واضح نبود که چه حرف‌هایی زده می‌شود اما در هر صورت صدایی خشمگین و یا غضبناک نبود، حقیقتاً می‌توانم بگویم که سر و صداها بسیار هم دلنشین و خوشایند بودند. هر زمان که به سوی صدا می‌رفتم، ناگهان صداها قطع می‌شدند. اما در بالای راه پله واقعاً حضور نحس و شرارت‌بار شخصی را احساس می‌کردم، نه تنها در یک بخش، بلکه در همه بخش‌های بالای منزل. اگرچه من هم پسرعمویم را دوست دارم و هم منزل جدیدش را اما تنها زمانی به آنجا می‌روم که مجبور باشم! راستش از طبقه بالای آنجا وحشت دارم. من یک دختر ۱۶ ساله بی‌باک و شجاع هستم، هیچ گاه از سواری در ترن‌های خطرناک هوایی ترسی به خود راه نمی‌دهم و با رضایت خاطر به تماشای فیلم‌های جنایی و ترسناک می‌نشینم اما اعتراف می‌کنم که از آنجا می‌ترسم. مادرم همچنان حرف‌هایم را باور نمی‌کند و به نظرش دیوانه یا خیالاتی شده‌ام، اگرچه خود او هم صدای قدم‌ها را می‌شنود و اثرات انگشت را روی همان آینه می‌بیند!   erfan-zabdi🎈🎭
سلام بفرما

سوالات مشابه درس1 نگارش دهم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام