خوندمش ولی ورژن انگلیسیشو، ترجمه فارسیش یه مقدار شاید نچسب باشه ولی در کل درمورد اینه که هیچوقت حسرت چیزی رو نخوری
یه دختره که خودکشی میکنه میره تو کتابخانه نیمه شب و اونجا زمان متوقف میشه و تمام اتفاقاتی ک بابتشون حسرت خورده رو میبینه که پشتش یه حکمتی داشته
در کل تینیجری بود سطحشم خیلی پایین بود
من خوندم خیلی خوبه یه دختری هست که کلا افسردگی داره فکر می کنه زندگیش داغونه ولی وقتی مرگش فرا میرسه میره تو یه کتاب خونه و زندگی های مختلفی رو زندگی می کنه ، زندگی هایی که در اون تصمیمات دیگه ای گرفته بود و همین طوری ادامه میده به زندگی کردن های مختلف بعد میفهمه که زندگیش اون طور هم که فکر می کرد بد نبوده هر چیزی یه دلیل خاصی داشت هر اتفاقی هم که براش می افتاد یه دلیلی داشت ، باید خودت بخونیش تا قشنگ متوجه بشی