باران که میآید به بیرون میرم بوی نم خاک بلند میشود و قطره های باران به صورتم میخورد و هوای خنکی اطراف را میگیرد شروع به قدم زدن میکنم به گل ها نگاه میکنم که شبنم های ریز روی گل ها هستند به اطراف که نگاه میکنم مردم را میبینم که دنبال پناهگاه هستند تا از خیس شدنشان جلوگیری کنند من باران را دوست من قطر های باران را که به صورتم میخورد را دوست دارم بوی نم خاک و صدای باران را دوست دارم بخاطر همین بدون چتر میروم زیر باران تا زندگی را لمس کنم صدای نم نم باران کاری میکند که خواب از سرم بپرد و بخواهم ساعت ها زیر باران بمانم و قدم بزنم به زمین که نگاه میکنم میبینم پر از چاله چوله های آب است پاهایم را در چاله چوله ها میذارم و میپرم و خوشحال بودم از این که خدا این نعمت زیبا را به ما هدیه داده است شدت باران کم شده بود و در آن سوی شهر رنگین کمانی بزرگ از هفت رنگ ایجاد شد رنگین کمان آنقدر زیبا بود که دلم نمیخواست از بین برود تا بهش نگاه کنم دلم میخواست رنگین کمان را لمس کنم یا مثل پل از روی آن رد شوم.....!
در همین فکرها بودن که رنگین کمان کمرنگ شد و منم هم راه خودم را به طرف خانه کشیدم و رفت