باران
یادم است از کودکی ام باران را دوست داشتم بارانی که از چشمان گریان ابرها میریزد و بارانی که غم های رهگذران را می شوید
باران را به خاطر این دوست داشتم که با دلی غم دیده به بیرون بزنم در میان برگ های پاییزی راه بروم و اشک هایم را با قطره های باران مخفی کنم و صدای خش خش برگ ها آوایی برای دل غمگینم باشد
تاج لطفا