نگارش دهم -

درس2 نگارش دهم

hana ‌‌‌‌

نگارش دهم. درس2 نگارش دهم

انشای صفحه ۳۹ نگارش هرکی خودششششش نوشته برام بفرسته معرکه دارهههه

جواب ها

جواب معرکه

Arta St

نگارش دهم

باد آورده را باد میبرد روزی مردی در بیابان قدم میزد که چیزی به پایش گیر کرد واورا به زمین انداخت بلند شد ومی خواست زمین وزمان را نفرین کند که چشمش به چیزی افتاد که در کنار سنگی میدرخشدجواهری بود ان را باخوشحالی بلند کرد وبه خانه اش رهسپار شد در راه فکر کرد که بااین گردنبند چه کنم حتما خیلی قیمتی است ان را بفروشم وغذای خوب برای یک عمرم تامین شود وکلی فکر های اینگونه که به ذهنش رسید ناگهان گفت فهمیدم این رابه شاه هدیه می دهم تااونیز درعوض مرا یکی از درباریانش کند وتااخر عمر در خوشی سپری کنم به کاخ حاکم رفت وگردنبند راتقدیم شاه کرد شاه نگاهی به گردنبند انداخت وگفت این راازکجا اوردی مرد باغرورگفت این راباتلاش فراوان بدست آوردم وتقدیم شما کردم شاه دستور داد مرد رابیرون بیندازند وان راکتک بزنند مرد علت این را جویا شد وفهمید گردنبند متعلق به همسر شاه بوده که ان رادزد برده وشاه اکنون مرد را دزد میداند گردنبند همانگونه که به سادگی به دستش رسیده بود از دستش رفت!

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت