دنیا شده سایهای سرد و تار،
پر از بغض و گریه، پر از انتظار،
قلبها شکست خورده، پر از زخمزار،
میرقصه رنجها توی این دیار.
آسمون بیرحم، خاک پر از آه،
همه جا پر از درد، غم و وفا کلاه،
دلها تنگ شده، پر از نگاه،
که به جا نور، میبینن سیاه.
دوستی شده تظاهر و نیرنگ،
محبت تو دلها مرده از جنگ،
فقط صدای غم تو هر سنگ،
میپیچه مثل نالهی بیانگ.
دنیا اینجوری، پر از غم و درد،
هیچکس نمیشنوه، فقط حرف سرد،
شاید یه روزی بشه از این رد،
ولی هنوز دنیامون پر از زرد.