مانی نعمت زاده

نگارش نهم. درس 2 نگارش نهم

یک انشا با هر موضوعی که دوست دارید فقط لطفا کاربرد واژگان (مترادف،متضاد،...)رو رعایت کنید طبق معمول از اینترنت نباشه

جواب ها

پسرک بلوچ

نگارش نهم

روزی روزگاری، مردی پیراهنی از جوانی دزدید و به خانه آورد. شب هنگام به پسرش گفت: «فردا صبح این پیراهن را به بازار ببر و بفروش.» صبح روز بعد، پسر که بیشتر به بازی فکر می‌کرد، به بازار رفت، اما از انتظار برای مشتری خسته شد و مشغول بازی در گوشه‌ای شد. در این بین، کسی پیراهن را برداشت و رفت. وقتی پسر به خانه برگشت، پدرش پرسید: «پیراهن را چند فروختی؟» پسر جواب داد: «به همان قیمتی که شما آن را خریدید.» ۲: حکایت می‌کنند که مردی که شغلش دزدی بود، پیراهنی را سرقت کرد. او پیراهن را به پسرش داد و گفت: «این پیراهن را به بازار ببر و بفروش.» پسر به بازار رفت تا پیراهن را بفروشد، اما در همان بازار پیراهن از او دزدیده شد. وقتی پسر به خانه بازگشت، پدرش پرسید: «پیراهن را به چه قیمتی فروختی؟» پسر جواب داد: «به همان قیمتی که شما آن را خریده بودید (هیچ).» این حکایت نشان می‌دهد که هر آنچه از راه نادرست به دست آید، به همان شکل از دست خواهد رفت و دزدی، عملی ناپسند و بی‌ثمر است. تاج میدی عزیز
نَفس؛

نگارش نهم

چشم ها. از نظر من قشنگترین و پیچیده ترین عضو ادمیزاد، چشم های اوست. که در هر نگاه او، هزاران حرف و کلام پیچیده گنجانده شده.          تنفر، بی حسی، اضطراب، خستگی، غم، شادی، عشق، تاسف. همه ی آن حس هایی هست که فقط و فقط در یک نگاه گذراست؛          گاه و نا گاه حرفی نداریم، و به نگاهمان بسنده میکنیم، وقتی از کاری عصبی هستیم، برای فهماندن مقصودمان که عصبی هستیم، بد نگاه میکنیم. وقتی خوشحالم، با چشمانمان حسمان را منتقل میکنیم. حتی وقتی حسادت میکنیم، از نگاهمان همه چیز معلوم و هویداست.          شاید هم من، که وقتی رویی برای صحبت با تو ندارم، فقط نگاه میکنم، اگر چه که تو نمیفهمی؛ تاج(:

سوالات مشابه درس 2 نگارش نهم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام