شیدا عبدالهی

فارسی ششم.

با کلمات مظلومیت،عشق،رحلت،ایات قرانی،عظیم یک داستان یا مطلب ادبی بنویسید که این کلمات در داستان باشد

جواب ها

روزی روزگاری در دیاری دور، مردی با دل پر از عشق و ایمان زندگی می‌کرد. او همیشه به مظلومیت کسانی که در اطرافش بودند فکر می‌کرد و دلش برای آن‌ها می‌سوخت. این مرد، به قرآنی که در دست داشت نگاهی می‌انداخت و هر آیه‌اش به او آرامش می‌بخشید. یک روز، او خبر رحلت یکی از عزیزترین افرادش را شنید. قلبش شکست و احساس کرد که مظلومیت این دنیا بیشتر از همیشه نمایان شده است. اما در دلش آیات قرآن را مرور کرد و به یاد آورد که زندگی و مرگ دست خداوند است و هر روحی که رحلت می‌کند، به سوی پروردگارش می‌رود. او دانست که عشق واقعی به معنای آماده بودن برای از دست دادن‌هاست و این عشق در دلش زنده می‌ماند. او تصمیم گرفت که با عمل به تعالیم قرآن، به دیگران کمک کند و مظلومیت‌ها را کاهش دهد. از آن روز به بعد، او تبدیل به منبعی از عشق و امید شد و با الهام از آیات عظیم قرآن، هر روز تلاش کرد تا دنیای بهتری بسازد. داستان او برای دیگران یادآوری شد که هر چقدر هم زندگی سخت باشد، عشق و ایمان می‌تواند نور را در تاریکی‌ها نمایان کند. این داستان از نت نیست بخدا یادت نره معرکه چون گزارش مبکنم
liyam rad

فارسی ششم

معرکه یادت نره 💖 --- روزی در شهری کوچک، انسانی با قلبی پر از عشق و ایمان زندگی می‌کرد. او با دلی پر از امید و توکل به خدا، به دیگران کمک می‌کرد و همواره آیات قرآنی را در زندگی‌اش سرلوحه قرار می‌داد. اما روزی مظلومیت این انسان بزرگ و عظیم بر همگان آشکار شد. دشمنان، به خاطر حقیقتی که او برایش ایستاده بود، او را آزردند و باعث شدند رحلت او به نزد پروردگار نزدیک‌تر شود. پس از رفتن او، مردم آن شهر هر روز در یاد و خاطره‌اش، آیات قرآنی می‌خواندند و از عشق و ایمان او الهام می‌گرفتند. او یک نماد جاودان برای انسانیت و ایمان باقی ماند. --- نظرت چیه؟

سوالات مشابه

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام