نگارش دهم -

درس4 نگارش دهم

علی اسلامی

نگارش دهم. درس4 نگارش دهم

لطفاً انشا با موضوع رود . درخت . پنجره برام بفرستید سریع فقط با روش جانشین سازی بشه معرکه میدم

جواب ها

𝓪𝓶𝓲𝓻..

نگارش دهم

موضوع ؛ درخت شما فکر می‌کنید که من همیشه سر جایم ایستاده ام و تکان نمی‌خورم. شاید هم دلتان می‌سوزد که بیچاره درخت، پابند و اسیر خاک است. اما اشتباه می‌کنید. من به شما از جذابیت های زندگی‌ام می‌گویم، آنقدر که شاید دلتان بخواهد اگر روزی دوباره به دنیا آمدید، شما هم یک درخت باشید از زمانی که یک دانۀ کوچک بودم زندگی زیبای من شروع شد. در شکم خاک بودم و صدای باد و باران و آدم ها را از آن زیر می‌شنیدم. می‌خواستم هر چه زودتر روی زمین بیایم و آسمان و آفتاب را تماشا کنم. سرانجام روزنه ای از دل خاک شکافتم و بیرون آمدم. چه دنیای پر نور و جالبی! در کنار من درخت‌ها و گیاهان سرسبزی بودند که با هم گفت‌و‌گو می‌کردند. دلم می‌خواست شبیه یکی از آن درختان تناور بشوم و با قد و قامتی بلند به آسمان نزدیکتر باشم. من هر روز حرکت می‌کردم و پیش می‌رفتم. ریشه هایم در خاک رشد می‌کرد و شاخه هایم در آسمان. هر بار که باران می‌آمد نفسی تازه می‌کردم و بیش از پیش می‌شکفتم. درخت های همسایه از تجربیاتشان می‌گفتند. از زمستان‌ها و پاییز‌های سختی که گذرانده بودند و بعد بهارهایی که همچون پاداشی برای صبر و طاقتشان از راه رسیده بود و شکوفه بارانشان کرده بود. از تابستان هایی که غرق میوه شده بودند و زیبایی و به بار نشستن‌شان را جشن گرفته بودند. حالا من هم یک نهال نوجوان بودم که می‌توانستم بهار بعدی را شکوفه کنم و با آن‌ها جشن بگیرم اگرچه روزهای جوانی من بسیار هیجان انگیز و زیبا بود، اما حالا که درخت کهنسال و تنومندی هستم، زندگی را بیش از پیش دوست دارم. پرندگان زیادی در میان شاخه های سرافراز من لانه کرده اند و هر سال میوه های زیادی را به انسان‌ها بخشیده ام. هر روز با خورشید صحبت کرده ام و با باد و باران دوست شده ام. هوا را پاک کرده ام و به زمین نفس بخشیده ام. ریشه هایم مسافت زیادی را در دل خاک پیموده اند و رازهای زیادی را کشف کرده اند. شاخه هایم حالا سر به آسمان کشیده اند و با ابرها همسایه شده اند. زندگی پر تحرک من یک زندگی رویایی و زیباست ‌ ‌‌‌تاج یادت نره..

Benyamin

نگارش دهم

انشا درباره‌ی رود من رودم، همیشه در حرکت، همیشه در جست‌وجوی مقصدی که شاید هرگز به آن نرسم. از دل کوه‌های بلند و برف‌گرفته زاده شدم، قطره‌ای کوچک بودم که در میان سنگ‌ها راه خود را باز کردم. کم‌کم بزرگ‌تر شدم، همسفر جویبارها و چشمه‌ها شدم، و حالا با غرشی ملایم، زمین را در آغوش می‌کشم. هر روز چهره‌های زیادی را می‌بینم؛ کودکی که کنارم بازی می‌کند، کشاورزی که دستانش را درونم فرو می‌برد و از خنکایم لذت می‌برد، ماهی‌هایی که در آغوشم می‌رقصند. خانه‌ی من بستر وسیعی است که در آن، زندگی جریان دارد. اما همیشه آرام نیستم. گاهی طوفانی می‌شوم، از خشم طبیعت می‌جوشم و سراسیمه همه چیز را با خود می‌برم. اما وقتی آرام می‌شوم، دوباره مهربان می‌گردم و به زمین زندگی می‌بخشم. آرزویی دارم؛ می‌خواهم تا بی‌نهایت جاری باشم، هیچ‌گاه نخشکم، و همیشه برای زمین و مردمانش برکت بیاورم. من رودم، سفری بی‌پایان دارم، و در این راه، داستان‌های بسیاری را در دل خود ثبت می‌کنم.

سوالات مشابه

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت

Ad image

اشتراک رایگان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

دریافت