من با اینکه همکلاسی هام باهام بد رفتاری میکنن و خیلی قبولم ندارن و خب با بیشترشون دعوا داشتم با اینکه وقتی دعوا میکردم همشون با هم دیگه بودن و باهام قهر میکردن مثلا من رفتم مدرسه یه ویروسی اومده بود که دل پیچه و سردرد و حالت تهوع داشتم هر وقت که غذا میخوردم انقدر دلم درد میگرفت تا حالم بهم بخوره و لرز هم داشتم ولی من نمیدونستم که مریضم از شبش یکم حالم بد بود ولی خب نمیدونستم مریضم صبحم که بلند شدم مثل همیشه حالت تهوع رو داشتم و رفتم مدرسه بعد جفتیم گفت که تو اومدی و منو سرما دادی در صورتی که من سرما نخورده بودم بعد اومد یه پنج روز بعدش جفتم نشست با پتو هم بود که داشت لرز میکرد زنگ آخر دو تا صندلی آورد روشون دراز کشید و بچه ها بخاطر همین باهام قهر بودن وقتی که به اون خاطره های خوبی که با هم داشتیم فکر میکنم که باهاشون مافیا بازی میکردم یا باهم دیگه حرف میزدیم روزی هم که جشن گرفتیم واقعا یه خاطره خیلی خوبی بود برام با اینکه خیلی اذیتم کردن ولی من هنوز دوستشون دارم بعضی موقع ها یادم میوفته بغضی میشم و اشک از چشمام میاد(من خیلی احساساتیم)🥺💔