این یه انشا مقایسه کویر و دریاست:
در قلب زمینی سوزان و پهناور، جایی که خورشید بر ماسههای روان سلطنت میکند، کویر گسترده است. موجودی است ساکت، با تپههایی که با باد زمزمه میکنند و آسمانی که عطش را به سخره میگیرد. گنجینههای پنهانی در زیر شنهای طلایی قرار دارند، اوهام و داستانهایی از تمدنهای فراموش شده.
سپس، تصور کنید که به لبهی دنیای آبی میرسید، جایی که دریا گسترده میشود، و تا جایی که چشم کار میکند، ادامه دارد. این یک موجود زندهی پرهیاهو است، با امواجی که میخندند و غرشی که با قلب صحبت میکند. عمق آن اسرارآمیز است، پر از موجودات درخشان و شهرهای غرق شده.
کویر یک نقاش صبور است، که با نور و سایه، الگوهایی بیپایان میکشد. دریا یک موسیقیدان ماهر است، سمفونیهایی میسازد که با جزر و مد تغییر میکنند. کویر زمزمه میکند، دریا میخواند.
اگرچه آنها متفاوت هستند، اما هر دو قدرتمند هستند. کویر با کمبود و دریا با فراوانی خود آزمایش میکنند. هر دو انعطافپذیری را یاد میدهند، کویر بقا در سختترین شرایط را و دریا سازگاری با جریانهای بیپایان را.
شاید در نهایت، کویر و دریا دو روی یک سکه باشند، دو بیان از عظمت مادر طبیعت. هر دو شایستهی احترام و شگفتی هستند، قصههایی برای گفتن و درسهایی برای آموختن دارند.