سلام من اینو نوشتم امید وارم مفید و جالب باسه
موضوع: عجله کار شیطان است
برادرم همیشه در کارهایش عجله داشت و اصلا صبر و طاقت نداشت او با عجله راه میرفت٬ با عجله غذا میخورد٬ تند تند حرف میزد ... خلاصه همیشه همه کارهایش را با عجله انجام میداد. پدرم همیشه به او میگفت که: در کارهایت عجله نکن چون یک روز پشیمان میشوی و کار دست خودت میدهی؛
مادرم به او میگفت تو شش ماهه به دنیا آمدی که همیشه در کارهایت عجله میکنی.
هروقت برادرم سعید میخواست از خانه برود بیرون چیزهایش را جا میگذاشت؛ کلید ماشینش را جا میگذاشت؛ عینک و خیلی چیزهای دیگهاش را جا میگذاشت٬ و همیشه به خاطر اینکه چیزهایش را جا میگذاشت عصبی و ناراحت میشد جوری عصبی میشد که مانند یک لبو قرمز سرخ میشد و به خودش بد و بیراه میگفت.
تا اینکه یک روز با عجله زیاد از خانه رفت بیرون و به دلیل سرعت زیاد در رانندگی با ماشین تصادف کرد و راهی بیمارستان شد.
بسیار آسیب دید و سرصورت او زخمی شده بود٬ و وقتی من خانوادم سراسیمه و نگران بر بالینش در بیمارستان حاضر شدیم ٬ مادرم بسیار گریه میکرد؛ پدرم بسیار غمگین بود.
پدرم پیش داداشم رفت